00:00
00:00
00:01
Transcript
1/0
ساله اول سمائل فصل چهار و کلام سمائل به تمامی اسرائیل میرسید و اما اسرائیل به جنگ با فلسطینیان بیرون رفتند. آنهان در ابت ازر اردو زدند و فلسطینیان در عفیق فرود آمدند. فلسطینیان بر ضد اسرائیلی سفاراستند و چون جنگ گسترده شد اسرائیل از حضور فلسطینیان شکرس خوردند و آنهان قریب به چهار هزار تند را در میدان نبت کشتند. چون قوم به اردوگاه بازگشتند. مشایق پرسیدند چرا خداون امروز ما را از حضور فلسطینیان شکست داد؟ بیایی صندوق عهد خداون را از شایلو به اینجا بیاوریم تا در میان ما بیاید و ما را از دست دشمنان ما نجات بخشد. پس قوم به شایلو فلست داده صندوق عهد خداوند لشکرها را که برکرروبیان جلوس کرده است از اینجا آوردند. و دو پسر ایلای، هفنی و فنیحاس آنجا با صندوق خداوند بودن. چون صندوق عهد خداوند را به اردوگاه در آوردند، اسرائیل جمعلگی چنان فریادی بلند بکشیدن که زمین به لرزه در آمد. فلسطینیان با شنیدن صدای فریاد پرسیدن این فریاد بلند در اردوگاه اسرائیل ابرانیان چیست؟ چون فهمیدن که صندوق خداوند به اردوگاه آمده است، ترسیدن و گفتن خدای بردگاه آمده هست و گفتند وای برما! زیرا چون این چیزی تا کنون رخ نداده وای برما کیست که بتواند ما را از دست این خدایان نیرومند برهاند همین خدایان بودند که مصریان را در بیابان به بلاهای گناگند و چار ساختند ای فلسطینیان دل قوی دارید و مردان باشید مبادا همانگونی که ابرانیان برده شما بودند شما برده ایشان شوید پس مردان باشید و بجنگید این کلام خدایی زنده و غیر بود. در یه آباده ای اول چونین می خونیم کلام سمائل به تمامی اسرائیل می رسید. به دین مناکه سمائل تشخیص می داد که او بنوان پیانبر راستین خداوند و گذیده شده و قوم بني اسرائیل نیست خدمت او رو میپذیرند و به احتمال زیاد او میتونه نبووت های کوتاه مدت انجام بده وقعی که روی خواهد داد و این ها ثابت میگرد که او یک پیانبر راستین هست ولذا بني اسرائیل به او گوش میدادن ولبته او اون ها تعلیم هم میداد قوم بني اسرائیل رو تعلیم و تربیت میکرد و در نقاط مختلفه کن آن سفر میکرد و در اون زمان وسائل ارتباط جمعی وجود نداشت مگر حرکت از این شرح به شهر دیگه و به این شکل سماهل بشارت میده و کلام خداوند رو به قوم میرسونه نکته اصلیه و حسایه او علیه بودپرستیه و این زمانیه که قوم بسوی بودهای کنانیان گرویدن و بودپرست شدن اونا خدای زنده و حقیقی رو به شکل سطحی پرستش میکردن و در این حال خانه های خود رو پر از بطهای کنانی ساخته بودن و حتی شیوه تفکرشون نیست مثل همساهیگان بطپرست اطرافشون بود. در اون زمان اون قوم های بطپرست اگر طوانش رو داشتن بطهای زیادی رو جمع می کردن و نمونه اون رو در همین آیات خواهیم دید. اونا صرفاً یک خدا نداشتن اونا ممکنه یک خدای اصلی و بزرگ رو می داشتن به علاوه خدایان فراوان دیگه چنان که در حجاز بود و در مکه 3400 تا بوت باطل داشن و 4 تا بوت اصلی و همین شکل هرچکه خدایان بیشتر بود وضعیت قوم بهتر می بود و قوم منی اسرائیل نیست مثل اونا فکر می کنه و اونا خدای پدرانشون رو دارن به علاوه بوتها رو و از اونا نیست استفاده میکنن و کمک میکنن به اونا قربانی تقضیم میکنن به شکل مخفیانه در خانه و یا در بالای طبه ها و این اتفاقاتی که در اون زمان روی میده و کلام سمائل به تمامی اسرائیل مینسید و مدت ها خدمت سمائل ادامه داشت و سمائل اکنون یک مرد جوان نیست که او رو در فصل 3 دیدیم سال ها سفری شده اما زمانی میرسه که اسرائیل به جنگ با فلسطینیان بیرون میره تا با اونها به جنگ. اونا به عنوان یک قوم ترسان هستن. شجاعت خود را از دست زادن اما اکنون بار دیگه اون شجاعت را به درست آوردن و حاضرن تا به جنگ با فلسطینیان برن. اونا میخوان بار دیگه آزاد باشن از دست فلسطینیان. اما این کارشون توعم به رشد منوی و شناخت خداوند نیست و میخونیم که اونا در ابن زر اردو میزنن و فلسینیان در عفیق جنگ شروع میشه جنگ رو فلسینیان شروع میکنن و بعد ایسرایل شکست میکنه چهارزار نفر کشته میشن و این شمار اندکه در قیاس با تعداد که بعدن کشته خواهد شد و این هشتاریه سمایل به اونا هشتار داده که در اینجا ذهک نشده اما مشخصا سمول اینکار انجام داده و به علاوه هشتارو در این جنگ اول دارن که چهار هزار نفر رو از دست میدن آیسته زمان اینکه اردوگاه باز میگردن ما شایخ که با آیستی بهتر میدونستن میپرسند چرا ما امروز در حضور فلسطینیان شکرس خوردیم؟ اگر اونا به نصائح سمائل گوش کرده بودن مشخص بدون شک دلیلش بودپرستی بود بودهایی که در خانه های خود داشتن و یا گناهان دیگه که به نظر میرسه از اونا توبه نکردن و به قوت و طوانهای خود اعتماد کردن و به جنگ رفتن و برای یک لحظه هم به این موضوع اهمیت نمیدن. اونا خود را آزمایش نمی کنن و حتی حسبانی هستن. مشایخ می پرسن چرا خداوند امروز ما را در حضور فلسطینیان شکست داد؟ گویی هیچ گناهی نکردن و میگن چرا خداوند این مسیبت را بر سر ما آورد؟ و سآل درست را نمی پرسن. البته دوستان این ها برای ما نوشته شده برای تعلیم ما در امروز و ما صرفا تاریخ مقدس رو نگاه نمی کنیم این تاریخ مکتوبه زیرا پر از درس هایست برای ما در امروزه و این رو به شکل سریع می تونید ببینید اغلب اوقات وقتی که مسیحیان در زندگیشون مشکلات و سختی ها هست و یا حتی در کلیسه ها مشکلاتی هست. اونا چه میگن؟ میگن چرا خدابند اجازه میدین اتفاقات برای ما بیوفته؟ چرا در جهان غرب کلیسه ها اینقدر خلوت هست؟ کسی به کلیسه ها نمیاد؟ البته از خودشون نمیپرسن آیا این به این علتی که ما شیوه پرستشی رو در کلیسه ها حوض کردیم؟ و آیا این مجازات خداوند هست یا نه؟ بس امروزه نیست حتی ایمانداران مسیحی نیست در جهان غرب ممکنه به همین شکل فکر کنن سریع از خداوند سؤال کنن چرا ما به این وضع رو اومدیم به جایین که کارهای خودشون رو آزمایش قرار بدن و از خودشون بپرسن چه کاری است که ما انجام نمیدیم که کلیسا به این شکل خلوت شده. سفر در این آیات میخونیم که قوم من اسرایل دقیقا مثل بودپرسار افتار میکنه. اونا چه میگن؟ میگن بیایید صندوق عهد خداوند را از شایلو به اینجا بیاوریم تا در میان ما باشد. اونا میگن اگر صندوق عهد را بیاریم در میان لشکر، اون وقت ما را از دست دشمنان ما خلاص میدم. حتی از اون هم یقین ندارن. میگن شاید ما را نجات بدم. اما این کار کاملاً ممنوع توسط خداوند. اهد خداونده صندوق اهد خداونده جایی که هست یعنی شایلو نباید سی جا به جا بشه خانه خداونده اون جا هست و اینا اجازه ندارن تا اون رو جا به جا کنن و به جایی ببرن اون چادوری که در بیابان داشتن اکنون در اون جایگوزین شده در شعلو، اون صندوق احت رو فقط کاهن اعظم باید ببینه سالی یک بار در روز فدیه و اون پنهانه پشت یک پردهی زخیمه در قدسل اقداس و این وسیلی بسیار مقدسیه و مردم نباید اون رو ببینن زیرا نمادی هست از قدوسیت و جلال خدای زنده و اتا قاهن اعظم هم وقتی که سالی یک بار وارد اون می شد دیده زیادی نداشت زیرا اون اتاق پایستی پر از دود بخور می شد و اون اتاق پر از دود هست وقتی که قاهن اعظم داخل می شه و البته حضور خدا زنده نیست در آن مکان بود و هیچ کس چشمش به اون صندوق عهد نیفتاده و اکنون این قوم میگن اون صندوق رو از شعلو بیارید بذارید روی اولاغ بیارید در بین اردوگاه شاید برای ما شانس و اقبالی به بار بیاره شاید به ما پیروزی رو بده دقیقا این رفتار بود پرست ها و رفتاری که با خدای باطل خودشون و بود هاشون دارن و خرافه پرستیشون در آیه چهار می خونیم که ایدهی رو به شایلون می فرستن تا صندوق عهد رو به میدان جنگ بیارن و دو پسر ایلای، هفنی و فینه هاز آنجا با صندوق عهد خدا بودن اون دو مرد شریر، پسران کاهن اعظم اونجا هستند. حتی مشایخ نمیگن یک اده افراد مقدسی رو بیارید. هرچند که هنوز این کار خطا هست. اما حتی این دو فرد شریر رو نیست همراه با صندوق عهد میارن و سپس صندوق عهد رو به اردوگاه میارن استحیل فریاد شادی به هوا بر میداره و همه شاد هستند. تمام لشکر خداوند فریاد بر می دارن و این به ما یاداوری می کنه که کارهایی که بسیار مورد توجه مردم هست بهش علاقه مندن به ضرورت کارهایی درستی نیست این کار اشتباه و خطا مورد پذیرش تمامی قوم بنی اسرائیل در می آد همه شاد هستن و فریاد شادی بر می آرن اما این کار بسیار شریرانه هست بسانجی که همه اون رو قبول می کنن به ضرورت کار درستی نیست و اینو در این جوایت تاریخی به درستی می بینیم درای شیش می خونی وقتی که فلسطینیان صدای فریاد رو می شنون به ترس در میان و به نظر می رسه که تاریخ شفاهی اتا به گوش اونها نیز رسیده و به ترسر میان و میگن خدای بردگاه اومده و میگن وای برما چون این چیزی تا بها روی نداده وای برما سپس ادامه می دن همین خدایان بودن که مصریان را در پیابان به بلاهای گناگون دوچار ساختن. ملسریان هم به تعصیف ددن و تصفر میکنن که خدای قوم بنی اسرائیل هیچ تفاوتی با بودهای باطل خودشون نداره. خدایانی که اونا داشتن، خدایان پدر و مادر و فرزندانشون و غیره. و به این شکلی که از خجای خدایان استفاده میکنند. صرف از بزرگان اونا را تشویق میکنند. میگن ترسان نباشید، دل قوی دارید و مثل مردان عمل کنید و شما میخواید برده ابرانیان بشید. همچنان که اونا برده شما بودند اگر به اونا اجازه بدید اونا شما را عصیر میسازند و برده خود میسازند. پس قوی باشید و به این شکل در دل سروازان جنگ ترس رو ایجاد میکنن و اونا رو تشویق به جنگ میکنن درایه ده فلسطینیان می جنگن و اسرائیل شکست می خوره و هر یکی به خانه خود میره. کشتار این بار بسیار عظیمه. سی هزار نفر از پیاد نظام اسرائیل از پادر میان. صندوق خداوان به اصارت میره و دو تا پسر ایلای، هفنی و فینه هاست کشته میشن و بعد وقتی که خبر به ایلای میرسه به پشت میفته و میمیره. اما زمانی که تصمیم گرفتن تا سندوق عهد را از شعلو بگیرن او کجا بود؟ او مرد پیری هست 98 سالشه اما وظیفه خودش رو به درستی انجام نمیده و کاملا کنار کشیده و هیچ تأثیر و نفوزی روی رفتارون ها نداره و ما عروس ایلای زن فینه هاست باردار و در شروف زاییدن بود و چون خبر بگغمارفتن صندوق خدا و مرگ پدر شوهرش و شوهرش را شنید و زهن کرد و زمانی که جان میداد اسم پسرش را ایکاوود خوند یعنی جلال از اسرائیل رخت بربسته یا که صندوق خدا به اصارت رفته و نیز به سبب پدر شوهر و شوهرش به نظر میریسه که این زن هیچ درک منوی نداره مثل اکثریت قوم بنی اسرائیل به این شکلی که صندوق عهد خداوند به دست دشمنان و خداوند میوفته فصل 5 فلسطینیان پس از بهصارت بردن صندوق خدا آن را ابن اذر به اشدود بردن اگنون صندوق خدا وارد فلسطینیان شده سپس صندوق خدا را گرفته آن را به معبد داجون بردن و کنار داجون قرار دادن اینه اون خدای اصلی فلسطینیان داجون سهرگاهان چون اشدودیان برخواستن دیدن داجون به روی در برابر صندوق خداوند و روی زمین افتاده و از آن را برگرفتند و باز بر جایش برپا داشتند اما چون فردای آن رو سهرگاهان برخواستن باز دیدن داجون به روی در برابر صندوق خداوند افتاده و این بار تو دستش قط شده و تنها تنه اون باقی مونده و پس از اون هیچ کس براستان دا جون پا نمیذاره. وحشت اونا رو فرا گرفته. درمانه که این روایت رو میخونید گوین نبرده هست بین صندوق عهد و دا جون. نبرده بین خدایان. یکی از مفسرین جدید چون این میذاره. صندوق عهد که در اینقدر خدا نبود. او داجون رو نابود کرد و به زمین زد و دست هاشو شیکرد. اما اینجا جنگی بین خدایا نیست. این تفسیر کاملا اچتباه هست. بلکه در اینجا درس بسیار واضح و مهمی هست. برای فلسطینیان درسی هست اما به ویژه برای قوم بنی اسرائیل. در نظر بگید دجون خدای اونا هست و بعد صندوق عهد که نمادی هست از شریعت و فیض خداوند این دو در کنار هم هستن و دجون اجازه ایستادن رو نداره و به زمین میخوره نه اینکه دو خدا در جنگ هستن این نیست که بگیم یکی از اونا قدرتمنده و صندوق عهد قوی تره و داجون خدای زعیفتریه و اون به زمین میخوره. نکته در اینجا نیست. نکته اصلی این آیات در اینه که خدای زنده و حقیقی فقط و فقط اوست که باعثی پرستش بشه و هیچ بوتی در برابر او قادر به اصدادن نیست البته بني اسرائیل در خونه هاشون بوتهایی رو داشتن وقتی که توسط فلسطینیان بهشون ظلم و ستم شده به بردگی که شیده شدن و اونا رو قدمت میکنن هیچ شکی نیست که در بین خدایانی که داشتن احتمالاً داژون را هم می داشتن. ایک داژون کوچک نمادی از اون خدای داژون در خونهای بنی اسرائیل نیز بود. و در اینجا وقتی که می بینیم اون داژون شکست می خوره و دستاش قط می شه این درسی هست برای قوم بنی اسرائیل. و به اونا می گه که شما نمی تونید خدای زنده و حقیقی رو همزمان و بودها پرستش کنید. خدای زنده و حقیقی رو فقط و فقط او است که باعثی پرستش بشه. نه این که قاطی کنید خدایان خود رو، خدایان باطل بني کن آنیان رو با خدای زنده و حقیقی. و درسه که برای امروز هست، بطهایی که در عهد قدیم بود دا جان بود. امروز نگاه کنید چه بطیه از جهان هست. جهان اون بوت بزرگی هست که بسیاری اون رو پرستش میکنند و شما نمیتونید مسیر رو پرستش کنید و جهان رو این تعلیمی هست که عهد جدید مرتب به ما میده شما نمیتونید خداوند و ممنون رو با هم خدمت کنید اما متاسفانه در جهان غرب این اتفاقی که در بعضی از کشورها روی میده اونا میگن خداوند کلیسه ها رو برکت نمیده چه کاری انجام بدیم؟ و می گن خب ما جهان رو وارد کلیسا می ساسیم پرستش رو تو همه با تفریحات دنیاوی می ساسیم اما چون این کاری خطرات بزرگی رو به دنبال داره به عنوان مثال می تونیم به مرگ ایلای فکر کنیم که کاهن اون زمان مود زمانی که مردی از قبیل بنیامین از میدان جنگ میاد با جامعه دریده و خاک بر سر ریخته ایلای بر مسند خود کنار راه نشسته و نگاه میکنه زیرا دلوپس صندوق خداوند هست و چون اون مرد به شرح در میاد تمامه شرح فریاد بر میابرن وقتی ایلای صدای فریاد رو میشنوه میپرسه این هنگام چیست؟ سپس به اون میگن که پسرانت کشته شده اسرائیل از حضور فلسطینان گریخته و شکست عظیمی واقع شده و دو پسرت هافنی و فنیازنیز مردن و صندوق خدا به اصارت رفته اچون از صندوق خدا گفت ایلا از مسند و خود بر کنار دروازه شهر به پشت رفتاد گردن از شکست و مرد و دوست عزیز اگر شما دنیا رو دوست داشته باشید و به خداون نزدیک نباشید، برکت خداون رو در زندگی نخواهی داشت. پرستش خدای زنده و جدایی از دنیا مسائل مهم می هست که امروز متاسفانه مسیحیان اونها رو نادیده گرفتن. فصل پنج آیه شیش میخونیم که دست خدابند بر مردم آن اشدود سنگین شد و ایشان رو مشوش ساخته به دوملها مبتلا کرد. هم اشدود و هم نواهی آن را. خدابند اونها رو نابود میکنه. به اونها تومرها و دومرهای درناکی رو میده. گفتن صندوق خدای اسرائیل نباید نزده بماند. زیرا دست او بر ما و بر خدای ما داجان سنگین شده. بس فرستاده تمامی حاکمان فلسطین را گرد آوردن گفتن با صندوق اسرائیل چه کنن؟ اون رو به مکان بعدی می برند به جد ولی اونجا نیست دست خداوند بر شرط دراز می شه هزارا هراسی از این مردم رو می گیره اده زیادی مبتلا می شند و دوملها بر اونهاست و بعد صندوق عقل را به اقرار می فرستند اما در اونجا نیست بلا بر سر اونها نازل می شه زیرا سراسر شهرها هراسری حراسی مرگبار در گرفته بود و دست خدا بر انجا بسیار سنگین بود و این در فصل شیش می خونیم که هفت ماه صندوق خداوند در سرزمین فلسینیانیم اگه فلسینیان کاهنان و تالبینان را فراخند و گفتند با صندوق خداوند چه کنید؟ بگوید آن را با چه چیز به جای خود باز فرستیم و اونا تصمیم می گیرند که دوتا گاو بزرگ رو بگیرن و اونها رو به یک گاری بوندن و صندوق اعضا رو روی گاری بذارن دو گاو رو که تازه گوثاله زاییدن بفرستن و مشخصه که اون گاوهای مادر به دنبال گوثالهاشون میرن اما اون تالبینان میگن اگر این گاوها به سوی اسرائیل برن مشخصه که این کار خداوند بودن پس میگن چه هدیه جبرانی بدیم پنج تمثال زرین دومل و پنج تمثال زرین موش می سازن قربانی ها رو همراه با صندوق عهد بر روی اون عرابه می زارن و دگ آب شیرده رو که تا به حال زیریغ نرفتن برکت در می آفرن. پس آن مردان چونین کردن و دو گاو شیرده گرفته عربه بستن و گوثاله هایشان را در خانه حبس کردن و زمان این که اون به مردان بیت شمس می رسه اونا به درون صندوق خداون نگرستن و خدابند هفتات تن از ایشان را زد. چه شده که قوم بنی اسرائیل میدونن که نباید به دران اون صندوق نگاه کنن و این کارا انجام میدن کنچکاون میخوان بدونن داخل صندوق چه هست و دور تا دورو اون عرابه جم میشن و میخوان ببینن داخل اون صندوق ها چه هست و این باعث مرگ و نابودی اونا میشه درسی که برای کلیسای امروز هست اینه که خدابند اگر کاری رو ممنوع کرده ما نباید اون رو در کلیسا انجام بدیم. ادهه هستن که میگن من استعداد دارم میخوام موسیقی مسیحی بنویسم و بنوازم و پشت پیانو بنیشینم و سرود بخونم و مردم مردم رو تحسین کنن و کاری که انجام میدن صرفن برای نام و افتخار و خودشون است. اما پیامی که این درس داره اینی که ما باید فقط و فقط خدا زندر رو پرستش کنیم دنیا رو وارد کلیسه نسازیم زیرا دنیا در جنگ با کلیسه هست وانچه را که خداون ممنوع ساخته در په اون نریم مردان بیت شمس آی بیست مردان بیت شمس گفتند کیست که بتواند در حضور یهوفه این خدای قدوس بایستد و او از پیش ما نزده که خواهد رفت. پس فرستادگان این از احالی قریه یاریم گسیلداشه گفتند فلسطینیان صندوق خداون را بازگردانیدند بیایید اون را نزده خود ببرید. منوان یک مسیحی ما بایستی بسیار مراقب باشیم که به چه شکل زندگی می کنیم رفتارهای دیگران رو ازشون تقلید نکنیم بوتهایی رو که مردم دنیا پرستش می کنند وارد زندگی خود نسازیم بوت لذت، بوت شهوت، بوت خوشگذرانی، بوت تفریحات این بوتها رو بایستی کنار بگذاریم و فرستش خداوند بایستی بسیار جدی باشه برای دوستان زندگی مسیحی بسیار جدی هست روزانه بایستی توبه صورت بگیره اگر در افکار و لفتار من چیزی هست که نواک هست باید از اون احساس شرم کنم و توبه کنم و بگم خداوندا به من فیض بده تا این گناه رو کنار بگذارم و برای تو زندگی کنم برکات کلام خداوند زمانی به ما میرسه که از دنیا خود رو جدا سازیم و پرستش خداوند رو با جدیت و حرمت انجام بدیم و در زندگی من جدی باشیم و کلام خداوند رو بسیار جدی بگیریم و این ها درس هایی هست که این فصل های چهار تا شیشه اول سماهل به ما میده و همچنان که در این کتاب پیش میریم این درس ها عمیقتر و عمیقتر میشه
اولین شکست قوم اسرائيل
Series اول سموئیل
Reverence – the Key to True Joy
Sermon ID | 92624527285420 |
Duration | 25:53 |
Date | |
Category | Midweek Service |
Bible Text | 1 Samuel 4-6 |
Language | Persian |
Documents
Add a Comment
Comments
No Comments
© Copyright
2025 SermonAudio.