00:00
00:00
00:01
Transcript
1/0
به کتاب اول سماهل نگاه میکنیم. فصل نونزه هم، آیه هجده هم باری داوود گریخت و جان بدر بود. اون به رامه نزد سماهل رفت و اون را از هران چه شعور باوی کرده بود آگاه ساخت. سپس داوود و سماهل به نایوت رفتند و درانجا ماندند. به متعالی خود در کتاب اول سماهل ادامه میدیم. اکنون داوود جانه شرخ خطر هست و شاول قصد قتل او رو داده هم اکنون و تا به حال شاول بارها تصمیم گرفته تا جان او رو بگیره و شاول فردی هست که یک لحظه عصبانی هست و در عرض چند ساعت فرده مهربانه میشه اما اکنون مسممه و نفرتش چنان زیاده که هیچ مانعی نمیتونه جلو او رو بگیره و بدون شرق قصد داره جان داوود رو بگیره و برای داوود این شرط بسیار سخته هرچند که او تدادی از سربازان رو زیر قدرت خود داره اما شاول او رو در اون مقام قرار داده تا شاید دریگه از جنگ ها کشته بشه این هدف شاول بود از این که داوود رو به اون مقام برسونه و شاول با خودش فکر کرده بود تجربه زیادی نداره اعتمالا جونشو به خطر می اندازه فلسینیان حمله میکنن و فلسینیان بسیار غذبناک هستن بیرحم هستن و در اون هواه گرم و در اون شرایط سخت داود که سلاشکر سرباز هست در اون خط جلو هست جونشو از دست خواهد داد و علاوه شاول به دیگر خادمینش دستور داده بود یعنی کسانی که به ویژه او وفادار بودند و شاول میدونست چگونه این افراد رو در او خودش جمع کنه افرادی وفادار باشند و به اونا کمک مالی بده و این درباریان را جیبشون رو پر سازه تا اونا به او کاملا وفادار باشند شاول به اونا خونه میده زمین میده و خادمین میده تا اونا را بخره و ادهی زیادی از اونا هستند ادهی از اونا هم در میان سربازان داوود هستند و به اونا فرمان داده شده که به شکلی داوود گشته بشه و قتل داوود به نظر میرسه بسیار کار راحتیه در زمان جنگ ای که از سربازان براحتی میدونه از پشت به او تیر بزنه تا به این شکل شاول رو خشنوت سازه بس بدون شک داوود به لحاظ بشری در وضعیت بسیار قترناکی هست هر چشمی مراقب او هست جاسوس ها ردش رو می زنن و قاتلین به دنبالش هستن اما می خونیم که او با حکمت برنامه ریزی می کنه وقتی که سربازانش باید به جنگ برن این کار رو با شجاعت انجام می ده اما با حکمت این کار انجام میده. همه این کارهاشو با خرطمندی انجام میده. در اونه هیچ خطایی دیده نمیشه. اجازه نمیده. هیچ کس از دست اون ناراحت بشه. هیچ بحانه این به دست شاول نمیده. فسروی سماهل به شاول گفته که شاول زندگیشو از دست میده. مجازات خداوند برو هست و پادشاهی رو از دست میده. و داوود اچندک قصد نداره آسیبی به شاول برسونه اما شاول پر از ترسه شاول از روی خداوند تدهین شده اچندک تحت مجازات خداونده از دیده داوود این کار خداونده که زنگی رو به آخر برسونه و به اراده خودش و این کار داوود نیست نظرات داوود بسیار مراقبه و همچنین از شاول دفع میکنه از سویی دیگه داود نیست محس شده تا پادشاه باشه و از اینجاست که شاول نسبت او حسادت زیادی میورده میخونیم که داود فراره میشه خبر به شاول میرسه که داود در نایوت رامه است اما وقتی مهموران شاول به اون سمت میرن تا اون رو پیدا کنن میبینیم که داود برای لحظاتی به نظر میرسه که داره ایمانشو از دست میدم و ترس باز میشه تا اون دید منویشو از دست بده داود فرار کرده به رامن از سماهل تمام اخبارو به سماهل گفته و مشخصا اچندکه مکتوب نیست اما سماهل به او نصیت میکنه به او اطمینان میده از وعدهای خداون و به او یادا برمی کنه کارهایی که خداون برای او انجام داده و شاید او یاد آوره می کنه بیا داشته باش چگونه خداونت او را از دست جلیات نجات داد از دست شیهیر و از دست خیرس و بدون شک او را از دست شاؤل نیز نجات خواهد داد به این شکل سمائل به او نصیت می کنه پشت کرمی به امیده به این شکل قصد داره تا ایمان او رو قوی تر به سازه با توجب تجارب گذشتش اما به نظر میرسه که اینا هاییچ فایده نداره زیبا زمانه که ایمان ما شروع میکنه به او فول کردن حتی در فرد ایمانداری مثل داود حتی سخنان سموهل کمک نمیکنه، حتی وعده خداوند کمک نمیکنه و این ایرادی در وعده ها نیست، ایراد در خود ماست اگر ما مراقب نباشیم تا ایمان خود رو زنده نگاه داریم به راهتی به زمین قایم خورد به ویژه دوست عزیز اگر شما رویتون به شکلی باشه که به راهتی دوچار افسردگی میشید باید بسیار مراقب باشید که اگر این افسردگی به صورت شما بیاد و شما افسرده بشی باید بیاد داشت باشی که در اون شرایط هدفتون این باشه که ایمان رو زنده نگاه دارید ایمان رو قوی نگاه دارید. اجازه ندارید ایمانتون و اعتمادتون به خدا و انیسای مسیح کم بشه به هیچ روی. بسیار مهمه برای کسانی که به راحتی دوچار افسردگی میشن. روایت داوود رو ادابه می دیم داوود با ساموئل به نایوت رفته خبر به شاول می رسه که اونا در اونجا هستند شاول معمورانش رو می فرسته تا داوود رو دسگیر کنند و واقعی غریبی روی می دهد وقتی که ما این مطالب رو می خونیم به حیرت در می آیم. ادامه آیه 20 اما وقتی مهموران شاول گروه انبیارو دیدن که رحبریه سمویل نبوفت می کردن روح خدا بریشان نازل شد و آنها آنیز به نبوفت مشغول شدن. اون معمولان شاهول که قصد قتل رو دارن روح قداس بر اونا قرار می گیره و اونا شروع می کنن به نبوت کدن نه اینکه آینده رو بگن بلکه منظور پرستش هست و اینی که از راهی هست که این واجه در اول و دوم سمایل ازش استفاده شده وقتی که به اونجا میرسن شروع میکنن به پستش و دعا کردن اینا افراد نیکی نیستن اینا به دنبال قتل داودن اما خداقل به این شکل اونا رو مانه میشه تا به دنبال هدفشون برن و نمیتونن کارشون رو به انجام برسن هرچند که به اون مکان رسیدن و این واقعی غریبی هست. آیه 21، وقتی این خبر به گوشی شاول رسید، مهمورانی دیگر فرستاد. اما آنها نیست به نباوت فرداختند. پس شاول برای بار سفون فرستاد. ولی آنها نیست به ترستش مشغول شدند. به نظر می زیدی که شاول دست بردار نیست. مورد تب مهمورانی رو می فرسته. آی 22 اما سرانجام خود شاول به رامه میرسه خشمگینه با گروی اصحاب آزانش به اونجا میاد و چون به چهار بزرگ که ای در سیقو هست اسید پرسید سمایل و داود کجا هستن و گفتن در نایوت رامه آی 23 پس شاول به نایوت رامه رفت اما روح خدا بر اون از نازل شد و همچنان که میرفت نبوت میکه تا به نایوت رامه رسید آیا 244 نیست جامعه هستند برکنده در حضور سمایل به نبوت مشغول شد در تمام اون روز و آن شب اوریان دراز کشیده بود از این روز که میگویند آیا شاول نیست از جمعه ی انبیه هست اما تأثیر این واقعه به داود چه هست؟ داود میبینه که خداوند به شکل موجز هاسایی از او مراقبت میکنه شاولو که به قتلش اومده به این شکل مدعقف میشه و نمیتونه اتا انگوشش رو برو دراز کنه گروه خداوند میگه به من اعتماد داشته باشه من از تو مراقبت میکنم زندگی تو در امنه تو به قد نخواهی رسید نترس نگاه کن سه گروه اومدن تا تو رو بکشن و بعد خود شعور پادشاه اما قدرتش رو نداشتن ترسی نداشته باشه اما هیچ کدوم از اینا تأثیری روی داود و ایمانش نمیذاره ایمانش در حال افول هست البته ما نبایستی داوود رو دسته کم بکیریم زیرا فشار بر روی داوود زیاد هست و کلام خداوند حقیقت رو به ما میگه حتی زمانی که قهرمانی ایمان مثل داوود در ایمانش ضعیف میشه خداوند این رو مکتوب میداره زیرا این درسی برای ما هست اگر داوود میتونست ایمانشو به این شکل از دست بده من و شما به چه راهتی این اتفاق برامون میافته کلام به ما میگه اون که فکر میکنه میسته مراقب باشد که نیافتد واسه هر روز زندگیمون رو به خداوند و دست های او بسپاریم فرامین او رو اطاعت کنیم و ضایف اون رو انجام بدیم و دست از خاندن کلام بر نداریم دست از گرده همایی با ایمانداران نشوییم کلام خداوند رو بهش گوش بدیم دعا کنیم و اگر این کارها رو انجام ندیم وضعیت ما به بدی داود خواهد شد فصل 20 اما داوود از نایوت رام گریختن از یونانتان رفع گفت مگر من چه کردم جرم من چیست؟ در حضور پدره چه که گناهی کردم که قصد جان من دارد؟ آیا این قریب نیست؟ به نظر میرسی که داوود دیده معنویشو از وقایه کاملا از دست داده اون به خوبه میدونست که این وقایه به چه علت هست؟ در پیدایش فصل 3 آیه 15 گفته شده که بین نسل زن و نسل آن ما جنگ دائمی هست. اون بدن از دشمنی علیه او هست. و شاول وسیلهی هست تا او رو ناوود سازم. دشمنی دنیا علیه کلیس ها. داوود این ها رو باید به یاد می آورد. اما به نسل میرسه در این لحظه اون دید منویشو از دست داده و از دوست بزیار عزیز و همکارش میپرسه یناتان جرم من چیست؟ جریان چیه؟ این کاملا غیر منطقی این اتفاق نبایستی روی میداد برای من جرم من چیست در حضور پدرت؟ چه گناهی کردم؟ داود میدونست که هیچ گناهی نکرده علیه شاول؟ و هرچند که محجزات رو دیده بود، سه مرتبه اون مهموران و سربازان شاغل متوقف شدن و باید سیمی دونست که جریان چه هست یعنی اتان برو گفت هاشات و نخواهی مردین اگر پدرم هیچکاری نمی کند چه کوچک و چه بزرگ مگران که آنرا با من درمیان بگذارد و اگر به من بگه من اون را حق اطلاع به تو می کنم ترسی نداشته با چونی نیست اینا صرف دوهمات توست و شاید پدرم عصبانی می شه یک باره اون مرد خوبی هست در دلش تو رو دوست داره من اظهار می رسه داوود یوناتان نیست دیده معنویش رو از دست داده و فراموش کرده که دل آدمی تباهیه کامل افتاده و نمی دونه چه شرارتی پدرش می تونه انجام بده یونتان تصور میکنه همه در دل انسانهای خوبی هستند و شاول این کار رو نمیکنه و حتی به من خواهد کفت اما داوود اون رو نمیپذیره و اون رو سوگند میده و چون این میگه پدرت نیک میداند که من در نظرت فیضی آفدم و پدرت با خودش میگه نظار پسرم بدونه ما با دا ناراحت بشیم و پس داوود ادامه میده میگه من با گام مرگ بیشتر فاصله ندارم و به حیات خداوند سوگن میخورم این مردی که اینقدر شجاع بود و با جلدیات می جنگید به ترس افتاده این مردی که دا این لحظه خداوند او رو بارا نجات داده یک باره ترس از مرگ رو دارم. چقدر ضرورت داره که من و شما مراقب ایمان خود رو زنده و فعال نگاه داریم. باید بسیار مراقب باشیم. در صورت بین یونتان و داود همه هنگی میشه تا اگر اتفاقی افتاد او به داوود خبر بده و داوود داستانی می سازه به داوود میگه اگر من در میمانی نبودم تو به بدرت بگو که من رفتم به بیت لهم تا اونجا قربانی سالانه بگذرم میمینید ترس باعث شده حتی از اون اقانیت خودش و رازگوی خودش دور بشه و شروع کنه به دروخ کردن و فریب دادن و داستانزازی تا به شکلی داستانی رو فراهم کنه تا بتونه جان به در ببره در امنیت باشه بسیار شرماور وضعیتش همون داوودی که حتی یک قدم اشتباهی بر نداشت در برابر دشمنان اکنون به دروغ گفتن افتاده آیه 35 پس جشنی بود داوود بایستی در اون جشنی بود شاول منتظر دیدارو هست و عصبانیه که چرا اونجا نیست حدث میزنه که اتفاقی افتاده و یوناتان طبق قرار ملاقات با داوود به سهران میره با پسرکی پسرک تیرها رو رها میکنه و این نشونه ای بود برای داوود که داوود بیرون میاد و یوناتان به او خبر رو میده که جونش در خطر هست سپس اونا باهم عهد خود رو تکرار میکنن و باهم گریه میکنن اما داوود بیشتر گریست مشخصه که یوناتان میدونه که داوود پادشاه خواهد شد. اونگاه داوود برخواسته روانه شد و یوناتان نیز به شهر بازگشت. فصل 21 داوود به نب نظر خمیلک کاهن رفت و خمیلک لحظا به استقبالش آماده پرسید چرا تنهایی و کسی باتو نیست؟ البته تددندک یه از دوستان داوود بیرون هستند اما تداد زیادی از سربازان که طبق روال معمول هست باهو نیستن. اخیملک کاهن ترسان میشه. میگه چرا دیگر سربازانی که باید با تو باشن با تو نیستن؟ به چه علت اخیملک ترسان شده؟ در حایات بعدی دلیلشو خواهیم دیده. زیرا در اونجایی که از احالی ادم یعنی دشمنان و خداون در اونجاست دعاق آدمی که رئیس چوبانان شاول بود اکنون در اونجا هست و اعتمالا یهودی شده ادمی هست اما بسیار فرد مکاری هست و خملک میدونه اگر این مرد در اینجا هست خبر رو بشنو فوری به شاول میرسونه اخی ملک دعا رو میشه ناسه و عرض میزنه که داود فراری هست و نگرانه مواده جونش در خطر باشه اخی ملک از خودش میپرسه آیا از من کمک میخواد تا رو پنان سازم و پناه بدم و اون وقت شاول به دنبال من میوفته آیدو داوود دروغ میگه داستان میسازه و چونین میگه پادشاه مرا به کاری معمول کرده به من گفته مگذار کسی ازن چطورا به انجام انجامش معمول کرده میفرستم چیزی بداند با افرادم نیز در فلان جا وعدهی ملاقات گذاشتم پس هال دم دست چه داری؟ پنج قرص نان یا هرچی یافت شود به من بده بعضی از مفسرین البته میگن ممکنه چونین میبود یعنی داود این داستان رو ساخت تا از اخی ملک دفاع کنه تا این فرصت به اخی ملک داده بشه که چونه شرخ خطر نباشه و به شاول بگه به من گفت که معمولیتی تو فرستادی او رو فرستادی و من نمیدونستم اده دیگه از مفسرین میگن البته داوود معمولیت دائمی داشت. حال ازا در اینجا دروغ نگفتم. و به این حلطه که داوود به اخی ملک میگه من بدون مال معمولیتی هستم و نمیتونم اون رو به تو بازگو کنم. اما در هر صورت داوود فراری از دست پادشاه و برای حفظ جونش دروغ میگه و اکنون نزد اخی ملک کائن اومدم. داود گروست نست و کاهن اون نان مقدسی رو که هر هفته عوض می شود در اون مکان به امیده سپس داود درخواست می کنه یک شمشیر رو بدن و کاهن می گه شمشیر جلیات فلسطینی که رو در وادی ایلا کشتی اینجا در پاچه ای پیچیشده شده و پشت ایفاد هست اگر میخوای آن را برگیری برگیر چرا جز آن در اینجا نیست داوود گفت آن شمچیر نظیر ندارد آن را به من بده البته داوود میدونست که شمچیر جلیات در اون خانه خداون نگهداره میشه و وقتی که این شمچیر رو میبینه آیا داوود نباید بیادش میومد که یک زمان محفظ شده بود اون پهلوان فلسطینی رو بکشه و خداوند به شکل موجز آسایی او را از دست اون جولیات نجات داد. آیا اینا نبایستی باید اگه به ذهنش بیاد با دیدن اون شمشیر و بیاد بیاری که خداوند با اون خواهد بود و داود بایستی با خودش بکنه که من اکنون چه میکنم دارم از دست داود فرار میکنم. از ترس به دروغ افتادم و جون دیگران رو با فرار خودم به خطر می اندازم. واقعا من چه میکنم؟ به نظر میرسه هیچ چیزی نمیتونه ایمان رو بازگردونه. نه اون معجزاتی که دید در پرابر دیدگانش نه سربازانی که متوقف شدن نه کلام سمائل و نه اون شمچیر جولیاد. پیروزی ایمان زمانه که جلیاتو کاشت اون شرایط سخت باعشت بود ایمانش رو برای مدت کتای از دست بده و نتائج اون بسیار عصف باره دوست عزیز همین اتفاق ممکنه برای من و شما میفته و دیگه کلام خداوند روی ما تأثیری نداشته باشه و دوست عزیز به ایمان محکم بچسبید بسیار این موضوع ضروریه هر روز روزو شروع کنید با یک فعالیت روحانی کلام رو بخونید، دعا کنید خود رو به دستای خدا و نیسای مسیح بسپارید محبتتون رو به او اعلام کنید همه ای ما باید این کار رو انجام بدیم دل خودتو آزمایش کنید به گناهانتون اعتراف کنید و بار دیگه خودتون رو به خداوند وقف کنید و این رو از سمیم قبل بگوید و بعد همه این نگرانی های خود رو به دست خداوند بسپارید از اون بخوایید تا به شما هدایت برسونه در همه این تصمیم گیراتون بگذارید در مورد این صحبت کنیم که خداوند چگونه قوم خودش رو هدایت میکنه من اخیرن به یک کس وائزین گوش می دادم که ایشون این موضوع رو به تمثخور میکشید البته گاهی مردم کتاب مقدس رو باز می کنن و گوی فاعل می گیرن و بعد یک آیه رو یا کلامی رو می کنن و بعد تصمیم می گیرن و نتیجه می گیرن که باید اون کار رو انجام بدن بله این کار درست نیست اگر شما روخواد از خداوند هدایت بگیرید، هیچ کس این چیورو به شما معرفه نمی کنه. دوست عزیز، وقتی این رو خواد تصمیم بگیرید باید، نصر خداوند دعا کنید. از اون بخوایید تا شما رو هدایت کنید. و او یا احکمت شما رو زیاد میکنه و یا از طریق کلامه شما رو راه نمایی میکنه و یا کسی رو سر راه شما میذاره تا با شما صحبت کنه و یا دری رو برو شما میونده و در هر صورت ما باید به این شکل جویاین باشیم که خداوند ما رو هدایت کنه و ما در همه این شرایط از روح قدس میخوام تا زندگی ما رو کنچول کنه، ما رو هدایت کنه. بینید چه اتفاقی برای داود میفتم آیه ده فصل 21 آن روز داود برخواسته از حضور شاول گریخت و نزد اخیش پادشاه جد رفت اکنون ترسش به قدری زیاد شده که کایی انجامه دی که غیر قابل باور هست میره نزد پادشاه جد و شمشیر جولیاتش در دست داره جولیات از نایه جد هست و ای که از بهلوانهای جد بود و اکنون داود میره به همون ناهیه نزد پادشاه جد یک از قبایل بزرگ در بین فلسطینیان در اینجا داود از ترس کاملا رفتار غیرمنطقی و غیرعقلانی انجامید با خودش میگه من نزد فلسطینیان امنیت بیشتری دارم تا در حضور شاهور از پادشاه جد که اینا دشمن کلیس های خداوند هستند. این واقعا احمقانه هست. سالها قبل من بیا دارم سعی داشتم با یک شبان کلیس ها صحبت کنم که خداوند او رو بسیار برکت داده بود. اما شرط به شکل این شده بود که او میخواست شبانی کلیس ها رو کنار بگذارد. مشکل ها زیاد شده بود و ایشون میخواست کاملا دست به شویه و کلیز ها رو تر کنه و بره به یک شهر دیگه کار دیگه شروع کنه و این تصمیم کاملا غیرعقلانی بود بله دوست عزیز شیطان میتونه من و شما را به همین شکل متقایست سازه تا تصمیم احمقانه بگیریم داوود به کجا میرست؟ همه ی جایی که میدونه بره میره نزده پادشاه جد. آیا این همان داوود پادشاه سرزمین خشنیست؟ مشقصن داوود پادشاه اونجا نیست. سمال او رو تدهین کرده و این یک راز هست. یوناتان این رو میدونه است؟ شاول حد سده بود احتمالا خانواده داوود منرست اما این راز بود هنوز سالها مونده دا اینکه داوود پادشاه بشه اکنون شاول پادشاه اما از دیده در باریان آخیش داوود پادشاه اونجاست. او بود که جولیاد رو شکست داد. او بود که پادشان فلسطینی را در جنگ های متفاوت شکست داد. او بود که دربارش گفتن شاول هزاران خدا کشته و داود ته هزاران خدا. اونا راج به سرودی که زنان ابرانی خوند بودند شنیده بودند که چگونه داوود بیش از شاول دشمنان و خداوند رو کشته آیه 12 این سخنان داوودها سخت به فکر رو بود و او به شدت از آخیش پادشا جد ترسید او که اگ دست شاول ترسان و فراری بود اکنون خودش رو به دست آخیش پادشاه جست پرده و از او ترسان شده. چه فروتنی و خاری ورای او هست. کسی که خداوند تا این هد او رو برکت داد بود. کسی که خداوند بارها او رو نجات داد بود. این قهرمان ایمان. او که دیدش معنوی بود. در چه شرایط اصفبار ایمانی او فول کرده؟ و برای فرار از این شرائط احمقانه ترین کارو انجام میده و خودو به دیوانگی میزنه آی سیزده افز در حضوریشان رفتار خدا تحقیر داد و تا زمانی که نزانا بود وانو مودگرد دیوانه هست و درهای درواز خط میکشید و آب دهانش از ریش او سرازیر بود چقدر تحقیر آمیز رفتار داوود و که پادشاه اسرائیل قاد بود و به نظر میرسی که آخیش قصد ندا تا جنگی دیگه ای رو با عمومن اسرایی راه بیان دازه به خادمانه شنین میگه جنان که میمینید این مرد دیوانه هست پس چرا او را نزد من آورده اید؟ مگر اینجا دیوانه کم داشتم که این مرد را نیز نزد من آورده اید تا در حضور من چون دیوانگان رفتار کند آیه 22 آیه 1 پس داود از جد رفته به غار عدلام گرهت و اینی که از فضای بسیار عالی هست در زندگی داود چون برادران داود و تمامی خاندان پدرش این را شنیدن یعنی در اون غار در عدلام هست نزد و بانجا رفتن و هرکه در سختی بود و هر بدهکار و ترخ جان نزد داود گرد آمدن حدود چهار ستن با او بودن و او فرمانده آنان گشت اته ای از افراد خانوادش، هرکس که نیازمنده، افراد زعیف، افراد شکرس خورده جامعه، بدهکارها، کسانی که نراحتن، هفصوردن، چیزی ندارن، نزد داوود گرمیان و او فرمانده آنان گشت، حدود چهارصدتن بازنده با او بودن. این لشکر داوود هست. یک اته افراد بازنده. و این فیض خداونده و در فزلا های آینده به این متالمون خواهیم پرداخت بگذارید به مذمور سی و چار نگاه کنیم مذمور سی و چار زمانه ای که داود نزی عبی ملک یعنی پادشاه جد خودشو به دیوانگی میزنه تا از اونجا رونده بشه حجرت که اون اطلاعات رو در افل سمال نداریم مذمور سمال این اطلاعات رو به ما میدم خداونده ها در همه وقت متمارک خواهم خوند. سه تایش ویهمواره بر زمان خواهد بود. جهان من در خداوند فرق خواهد کرد. مسکین هان بشتوند و شادی کنند. خداونده ها با من تجلیل کنید. نام او رو با یک دیگر بر افرازیم. های چهار سر انجام داود به خودش میاد. وقتی که بین دو دشمن دو پادش های که قصد جونش رو دارن شاول و اخی ملک آی چار خداوند را جستن و مرا اجابت کرد اون مرا از همه ترس های امرهانید آنان که نگاهشان بروز میدرخشن رویشان هر گست شمسار نمی شود بینید داود چه میگی درایشش این مسکین فریاد بیاورد و خداوند صدایش را شنید و او را از همه ی تنگیه هایش نجات بخشید. فرشه خداوند گردا گرد ترسندگان او اردو می زند و آنان را می رهانند و بعد شروع می کنه به وعث کردن آینوهای مقدسین خداوند از او به ترسید. از انسان ها ترسی نداشته باشید. از شرایط تون ترسی نداشته باشید. تنها ترس تونی باشه که او را از دست بدید یا به او توحین کنید. تنها ترس تونی باشه که گناه کنید و روح القدس را مهزون سازید. ای مقدسین خداوند از او به ترسید. زیرا ترسندگان او را هیچ کمی نیست. آی 11 آی فرزندان بیایید و به من گوش فراده اید. دعوت از تجربه خودش میگه. میگه بیایید تا ترس خداوند و به شما بیاموزم. آی 14 کی از او که آرزومند حیات باشد و دوستار روزهای بسیار زبان از بدی نگاهدار، لبان از فری فرو بمند، از بدی روی به گردان و نگوی پیش کن، آرامی به جوی و در پیش سهر باش. به چه علت آی پونزه چشمان خداوند و پارسایان است. گوشهایش به فریاد کمک ایشان روی خداوند و ضد بدکاران است تا یاد ایشان را از روی زمین برچیند. پارسایان فریاد بر می آورند و خداوند آنان را می شنوند. او ایشان را از همه ی تنگی هایشان می رهانند. خداوند نزدیک شکست دلان هست. و بعد آیه نوزه پارسا را مشقت بسیار هست. بسیار بسیار. اما خداهای زندور هست همه ی اونا ها خواهد رهانید. آیه 22 این آیه باعث رستگاری بسیاری شده. بر این آیه وعظ های فراوانی شده. دقت کنید. خداوند جان خادمان و خدا فدیه میدهد، هر که به وی پناه برد، هر گز محکوم نخواهد شد. دوست عزیز، شما نیست اگر دور از خداوند هستید، به خداوند مایسای مسیح ایمان بیارید و اگر ایمان آوردهید، ایمان و خدا زنده و فعال نگاه دارید.
نیاز به تقویت ایمان
Series اول سموئیل
The Need to Stabilise Faith
Sermon ID | 121224713573655 |
Duration | 30:15 |
Date | |
Category | Sunday Service |
Bible Text | 1 Samuel 19-22 |
Language | Persian |
Documents
Add a Comment
Comments
No Comments
© Copyright
2025 SermonAudio.