00:00
00:00
00:01
Transcript
1/0
کتاب اول سمائل فصل 10 آیه 17 باری سمائل قوم را با هم به حضور خداوند در مسفه فرا خوند در فصل 17 از فصل ده قصد داریم تا به چند فصل نگاه کنیم و به زندگی و فراخوندگی شاؤل و سقوطش نگاه کنیم. او مدت چهل سال به پادشاهی فراخونده شد. جزیات اون رو برسی نمی کنیم نبردی که در اون شکرس خورد و در اون جا خودکشی کرد. اما سقوط او بعد از دو سال بود. این سقوطی که بسیار مهمه. سقوط معنوی او و همچنین محکومیتش پس از دو سال روی داد. زمان این که همه چیز رو از دست داد به خاطر نافرمانش. پس سعود و افول شاول پادشاه. در آیه 17 میخونیم که سمایل قوم رو در مصفه فرا میخونه و چنین میگه. این هست آنچه یهوه خدای اسرائیل میفرماید. من اسرائیل را از مصر بیرون هاوردم و شما را از دست مصریان و نیز از دست تمامی حکومتهایی که بر شما ستم میکردن رهایی دادم. ولی امروز شما خدای خود را که شما را از تمامی مسیبت ها و مشقیت های تا نجات می بخشد رد کرده بود و گفتید نه بر ما نه بر ما پادشایی بگمار. این موضوع سه مرتبه تکرار می شه که هرچند اونا این پادشای زمینی را خواهن یافت که آرزوش رو داشتن و واقعا می خواستن که پادشایی داشته باشن خداوند بانوان مجازات پادشایی و اونا خواهد داد. و حوضا چنان که انتظارش رو داشتن نخواهد بود. و دلائلی که در اینجا آورده شده اینه که خداون میکه من بودم که شما را از مص نجات دادم. من بودم که شما را از دست تمامی حکومتهایی که بشما ستم میکردن راهایی دادم به شکل موجزاسای و با قدرت خودم. ولی شما خدای خود رو رد کردید. این پاسخ شماست. به جای سپاسگذاری او رو رد کرده میگوید نه بر ما پادشای بگمار مثل اقوام بطفره است. و سماویل بر این تحکید می کنه. اونا نباید فکر کنن که چون خداوند به اونا پاسخ داده و به اونا پادشایی داده اوضا خوب خواهد بود. خیلی خشم خداوند بر آنهاست. خداوند این پادشاه رو بر کنار خواهد کرد پس حال بر حسب قبائل و هزارهای خود در حضور خداوند حاضر شد. و چون سماهل تمومی قبائل اسرایی را پیش آورد قبیلی بنیامین برگزیدی شد. به نظر میرسه که در اینجا قرعه انداختن. ابتداد دعا کردن و قرعه انداختن تا تصمیم بگرن که چه کسی پادشاه هست، البته خدای زنده او رو برگذیده و انتخاب کرده، ما اکنون مردم هستن که باید او رو بپذیرن و ببینن که این اراده و رأی خداوند هست. آی بی سی اکانگاه قبیلی بنیامین را طایفه به طایفه پیش آورد و طایفه ی مطری برگذیدی شد. شاول از قبله بنیامین بود. ادامه آیه وستفاس شاول به سر قیس برگذیر شد. ولی چون او را جستند نیافدند و بعد میخونیم که او خود رو پنهان کرده بود. به چه علت شاول خود رو پنهان ساخت؟ ادهی تظهر میکنند که او مرد فروتنی هست و به این شکل فروتنیش رو نشون میده که میگه من شای سینستم. اما به اعتمال زیاد اون نمیخواست پادشاه بشه به حیرت در اومده که اون رو برگذیدن و سماهل اون رو تعدیم کرده و به ویژه این که رحبره وایا جنرال لشکل خداوند باشه و اون رو به نبرد بره و قوم رو در جنگه ها رحبری کنه با همه ی توانایش و حیکلی که داره این رو نمیپذیره و نمیخواد مشخص بود چنان که گفتیم اون مردی نیست که خدا پرست باشه و هرگز به مکان پرستش نرفته و هرگز سمایل را ندیده بود تا زمانی که اون میاد و اون را تطهین می کنه بس به لحظه منوی اون کسی از که ظاهران خارج از ایمانداران راستینه هرگز ایمانش را به کار نبرده الا رقم همه اینا خدا بند اونا دو برکاتی رو میده و روی القدس بر اون ناظر میشه و خوندیم که خدا اورا دلی دیگر داد یعنی خدابند اون توانای پادشاهی رو بوداد و این به ما تعلیم میده که شما ممکنه به طور طبیعی متأثر بشید از شنیدن کلام و یا تجاربی داشته باشید که فکر کنید مسیحی شدید و فکر کنید که میتونی زندگی بهتری داشته باشید و خدابند شما رو مسیح واقعی ساخته بدونین که در حقیقت شما نجاتی آفته باشید. چون این افرای در کلیسه ها کم نیستن. کسانی که تصور میکردن که مذهی هستند اما چون این نبود. اما تفاوت رو چگونه میشی دید بین یک ایماندار سطحی و یا ایماندار راستین؟ در محارت شاول این کار ساده ای بود. اولا در زندگیش طوبه ای نبود. طوبه ای واقعی رو ای نداد. دوبه من از خدومن اعتهاد نکد. و این تکرار میشه. اینو شما در کل روایت تاریخی اون میبینید. و بدون این دونسر اصاسی، هرچند که خدا اون دلی دیگه داده و با اون هست، اون ایمان نجات وقتشون نداره. و ایک ایماندار راسته نیست و در اینجا میبینیم که خود رو پنان کرده آی بی سو دو خداوند گفت اینک خدا میان اسباب ها پنان کرده او نگرانه نمیخواد به جنگ بره و خود رو پنان میسازه به این امید که وقتی که قرعه انداخته شد و او درانجا نیست اونا کسی دیگری رو انتخاف کنند به جای او و او راحت باشه دیگه قرار نباشه جنرال قوم خداوند باشه به ما گفته نشده که خداوند چگونه با اونا ها گفت چهارد از طریق سما هلاهای 23 پس دویدن و او رو از آنجا آوردن و چون شاول در میان قوم اصداد سر و گردنی از دیگران بلند تر بود چرا این موضوع بار دیگه تکرار شده؟ به این علت که مردم چونین فردی رو میخواستن؟ کسی که ظاهر درستی داشته باشه. اونا نگران وضعیت روحانش نیستن، نگران رابطه اش و خداون نیستن، نگران نیستن که شخصیتش گونه است و های شجاحتش رو داری یا خیلی. صرفن... ظاهر او است و دوست از این زمانی که شما به ظاهر توجه میکنید این توجه همیشه احساسی هست گذره هست انجایی که شما به دنبالش هستین ظاهر ایست و در اینجا این اتفاق روی میده است و پس میخونیم که سماهل به تمامی قوم گفت آیا من دیرا که خداوند برگذیده هست میبینید؟ در میان تمامی قوم کسی هم آنند اون نیست و میخونیم که بلا فاصله قوم فریاد زدن زنده باج پادشا چقدر جالبه همه ای اونا به دنبال کسی هستند که ظاهر عالی داشته باشه و همه هیتونو کاملا احساسیست و فریاد میزنند زنده بعد پادشاه اونا خدای زنده رو رد کردن و میگن ما نمیخوایم به یهوف خدا که او رو نمیبینیم اعتماد کنیم او به ما وعده داده که در نبرده ها با ما خواهد بود و دشمنان ما رو شکست میده اگر به او احترام بگذاریم و از او اطاعت کنیم اما ما او را نمی بینیم. باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید ب و فریاد میزنن خداونده پادشاه ما رو زنده نگاه دار و چه تناقضی هست اونا بر خلاف اراده خداوند پادشاه رو میخوان و اکی رو میگن خداونده پادشاه ما رو حفظ کن و این گاه شبیه وضعیت ما است. ما میخوایم گار را انجام بدیم. میرم این گار را انجام بدیم. شاید هم اشتباه باشه و بعد میگم خداوندا دعاو میکنم. کمکم کن در این راه. در صورت که من ابتدا با از این دعا کنم و تصمیم میگیرم اراده خداوند چه است. آیا این کار واقعا درست هست یا نه؟ ابتدا تصمیمم رو میگیرم و بعد که به مشکل قردم دعا میکنم خداوندا من رو ورکت بده در این کار. خدابنده این کار من رو برکت بده. در ایگه این کاری که قوم منی اسرائیل انجام میده اونا در تقیان خودشون علیه خدابند پادشای رو برگذیدن و میگن خدابنده حالا من رو برکت بده. اما تصفانه این ظرفی هست در بین حتی ایمانداران راستین و ما باید بسیار مراقب باشیم. ما کارهایی را انجام بدیم که نبایستی انجام بدیم و بعد دعا میکنیم خداوندا این کار ما را ورکت بده آیه 25 اگه سمائل قواعد پادشاهی را برای غم شهر داد آنها را در کتابی نوشته در حضور خداوند ناهد همین ها در کتاب تصنیح هست و این که پادشاه چه بایستی بکنه و غیره سپس تمامی قوم را مرخص کرد تا هر کس به خانه خود روید. 26 شاهول نیز به خانهش در جبه بازگرش و بهمراه اون مردان دلاوری که خداوند دلشان را برنگیخته بود نیز رفتند. به نظر می رسید که خداوند عده از مردان رو بر می گذینه، تعدادشون رو نمی دونیم که اینها به ما گفت شد که مردان دل آوری هستن و خداوند در دل اونها می زاره تا از این پادیش های جدید حمایت کنن و دم دستش باشن و به اون کمک کنن و اون تنها نباشه با اون میرن که این خداون داره شعور رو به شکلی تشمیخ می کنه تا به شکل منوی فکر کنه و با خودش بگه ببین خداون برای تو چه فراهم کرده خداون در دل ادهی گذاشته افرادی که دلاورن تو با تو بیان از تو حمایت کنن از تو دفاعت کنن اگر جنگی هست با تو باشن زیرا فراخوندگی شعور برای این که قوم بني اسرایل رو از دست فلسطینیان نجات بده اما شاهول باز میگرده به اون زمین کشاورزی و حالا با این مردان دلاور چه کاری میخواد انجام بده؟ و ما دیگه نامی از این افراد مردان دلاور نمیخونیم. آیا اونار به خونه فرستاد؟ آیا جایی منتظرند تا او اونار رو فرا به خونه؟ و شاهول هرگز این کار انجام نمیده. پس شاهول از سوی خداون تشفیق میشه. اما او چندان به این چیزها علاق من نیست. به همین شکل ایک فرد مسیحی خداوند ممکنه اون رو تشویق کنه و اگر برای کاری فراخونده شده خداوند اون رو تنها نمیگذاره همیشه کسانی هستن که خداوند میفرسته تا به اون کمک کنه و اگر شما تنها هستی دوست عزیز و خداوند شما رو به کاری فراخونده دعا کنید و خداوند همیشه چون این مردان دلاوری رو داره تا به کمک شما بفرسته. این شکل خداوند شما رو آماده می کنه برای اون خدمتی که دارید. اما فرموش نکنید اگر خداوند چون این افرادی رو فرستاد اونها رو فرموش نکنید. چنان که شاول فرموش کرد. اما درای بیست و هفت می خونیم که یاقیانی وجود دارن. ولی برخی از افراد فرومایه یا افراد بی ارزش فرزندان بلیال گفتند چگونه این مرد میتواند ما را نجات دهد پس او را خارچو مردند و هدیه برایش نیاوردند اما شاول هیچ نگفت هرکس دیگهی بود میرفت تا اونا رو ناوود کنه اونا هدیه برایش نیاوردند نگفتن ما از تو حمایت میکنیم اما شاول هیچ چیزی نگفت آیا این سبر و برباری شاؤل هست؟ و یا این که اصلا نمیخواد این نقشو به وحده بگیره و پادشاه کرده؟ فصل 11 و اکنون سحنه عوض میشه و ما ناهاش امنیم به یابیش جلاد برامده آن را محاصره کرد و تمامی مردان یابیش بدو گفتند ماما پیوند بوند و تو را بندگی خواهم کرد و از ایک از پاتشهان امانی از اون بودبرست ها به جلاد که نای استرائیل هست عمله می کنه اون را محاصره می کنه و اکنون قوم بنی استرائیل می گن ماما پیوند بوند ما تو را بندگی خواهم کرد اونا چنان ترسی اونا رو فرور گرفته که جرعت مقاومت ندارند و میخونیم که مردان یاویش به مرز اینکه خطر رو میبینند و میدونن محاصره شدند میگن با ما پیوند ببیند اینجا ناهی کوچیک است از جنوب دریای جلیله اهالی اونجا میگن اهد امامه ببند تا تو رو بندگی کنیم اما ناهش امنی یعنی پادشاه اونجا برای خودش نظر بهتری داشت و اونا گفت به این شرط با شما پیمان میبندم که چشم راست همگی شما را بدر آورم و بدین گونه تمامی اصطحایی را به رسوائی دوچار گردنم اون میخواد مردان یابش رو بگیره چشم های راستشون رو از حلقه در بیاره که دیگه نتونن به جنگ برن که دیگه نتونن جنگ کنن دیگه دید درستی ندارن و با یک چشم کسی نمیتونه سرباز بشه و مشخصاً ظاهر اونا مشخصه که چشمی را از دست دادن ناقصول خلقه شدن و میخونیم که مشایق یابوش گفتن هفت روز ما را محلت دهیم تا قاصدانی به سراسر قلم را و اسرائیل بفرستیم اگر کسی نبود که ما را نجحت خود را تسلیم تو خواهیم کرد. اونا میگن ما پیان قاسدانی را با انسوی رود اردن میفرستیم به ارشالیم به اسرایل تا به کمک ما بیاد و اگر کسی نیاد خود را تسلیم تو خواهیم کرد. اونا انتظار داشتن که کمکی برای اونا بیاد. آیه چهار چون قاصدان به جبعی شاول رسیدن این موضوع را به گوش و قوم رساندن. اینجایی بود که شاول در اونجا هست در نایه جبعه در اون زمان شاهول در مزرع هست میخونیم که در اقعه به گاف ها از مزرع بار میگش و بعد قوم همگی به آواز بلند به گره میفتن و بعد شاهول میپرسه چه خبر شده بهش میگن چه اتفاقی افتاده آهاشیش چون شاهول این سخنان را شنید روح خدا برو وزیدن گرفت و خشمش به شدت افروخته شد پس یک جفت گاف برگرفت آنها را قطع قط کرده به دست قاسدان به سراسر قلم رو به اسرائیل فرستاد و گفت هر که عصبه شاؤل و سمائل بیرون نیاید با گاف هایش چونین خواهد شد. این کار بودی که از داوران در زمان گذشته نیز انجام داده بود. و می خونیم که وحشت خداوند و قوم مصطولی می شه و همه ای مردان اسرائیل همچون یک تن بیرون میان. سپس اونا را در بازق شماره می کنه سی ست هزار مردان یهود هستند و سی هزار تن مردان یهود هستند. پس لشکر بزرگی می آد و به این شکلی که امنی ها رو شکست می دند. و نتیجه این پیروزی بر امنیان آیه دوازده هست. انگاه قوم سمایل گفتن کیش که گفته هست آیا شاول بر ما پادشای کنید آنان را بیا ورید آیشان را بکشیم. اینا تاقیانی بودن که او رو خار شمارد بودن آیه سیزده. اما شاول گفت هیچ کس در این روز کشته نخواهد شد. جه امروز خداون در اسرائیل نجات و عمل آورده است شاهور اجازه نمیده کسی ازش انتقام گرفته بشه شاهور وقتی که دید قوم خداون جم شدن و اممونیان شکست خوردن اکنون برای مدتی به حیرت در اومده و آگاهه که پیروزی از آن خداوند بود و این کار خداوند بود ولذا به خاطر اینکه اون رو غرمت بذاره اجازه نمیدهی که از برادرانش کشته بشن آیه چهارده هنگاه سماهل به قوم گفت بیایید به جلجال برویم و درانجا سلطنت را از نوع استوار سازیم تا به شکل رسمی در اونجا جشنی باید قرار کنند و قربانی صورت میگیره و شاول به پادشاهای به شکل رسمی برگذید میشه آی دوازده فصل دوازده سماهل به تمامی اسرایل گفت اینک هران چرا به من گفتید چه شنیدم و پادشای بر شما گذاشتم اکنون پادشا شما را رحبری می کند اما من پیرو سپیدمو شدم و اینک پسرانم با شمایند من از جوانی خیش تا به امروز شما را رحبری کردم حال در برابر تا نیستادم در حضور خداوند و مسیح او بر من شهادت دهید تا به حال گاو یا اولاق چی کسی را گرفتم؟ از چی کسی به زور چیزی ستمده؟ یا بر که ستم کردم؟ از دست چی کسی رشوی گرفتم تا چشمان خود را به آن کور سازم؟ آره، به من شهادت دهید و آن را به شما باز خواهم گردانید ولی این بایست اعتراف هر شبان کلیسا باشه. بعضهای کلیسا به این شکل به اون نگاه کنند. کسی که در اون هیچ ایراد دیده نمیشه. و سمایل میگه هر کس علیه من عذری داره، بحانه داره، شکایتی داره، پیش بیاد. آیا من کسی رو فریب دادم؟ آیا به کسی ظلم کردم؟ آیا رشوه گرفتم تا به شکل ناادلانه ای رأی بدم بیایی تا اون موضوع را فرض فرض کنیم. اما پاسخ میدن نه به زور از ما چیزی ستانده ای نه بر ما ستم کرده ای. و یا چیزی از دستی کسی گرفته ای. به چه علت سماهل این کار را انجام میده؟ مینالت که همیشه ادهی هستن که غیبت میکنن، همیشه کسانی هستن که دروغ و تهمت میزنن پشت سر شبان و کلیس ها وغیره و برای حقیقت کلام بسیار مهمه که حقانیت و درستی رفتار سمائل در برابر همه دیده بشه و بعد ظرفهای پادشاران ببینن در اینجا سمایل به شکل رسمی مردم رو فرا میخونه تا اگر کسی از او شکایتی داره اونو انوان کنه و چون هیچ شکایتی وجود نداره اونا بایستی قسم بخورن و سمایل میگه خداوند برشما شهاده است مسیح اون نیز امروز شهاده است که چیزی در من نیافته اید و البته به زودی سمایل خواهد مرد و بعد از مرگش کسانی خواهد بود که سعی می کنن او رو بیورمت به سازن و دروغ ها رو ادامه بدن، تهمت ها ادامه یابه اما سمایل می خواد خودش رو کاملا بیگناه نشون بده چنان که هست اگه سماهل به قوم گفت خداوند شاهد است خداوند که موسى و هارون رو برگماش و پدرانتان رو از سرزمین مصر بیرون آورد پس اکنون بیستی تا در حضور خداوند در باری تمامی اعمال عادلانه که برای شما و پدرانتان کرده است بر شما حجت آورم اون زمان که یعقوب به مصر رفت و مصریان و پدراتان ستم کردن، ایشان نظر خداوند فریاد براوردن. پس خداوند موسا و هارون را فرستاد و آنان پدرانتان را از مصر بیرون آورده در این مکان ساکن گردانیدند. و این دلائلی هست که سماهل میاره. میگه خوب فکر کنید. این خداوند بود که موسى و هارون رو برگذید. این خداوند بود که شما را از مص میرون آورد. شما لشکل بزرگی نداشتید. شما قدرتی نداشتید. مص بسیار قدرتمند بود. چگونه ممکنه بود از دست رو نجات یا بیشتر؟ مشخصاً این کارو خداوند بود. موسى صرفاً عصای رو بلند میکند و موجزه بزرگی رو میداد. موسى که از خودش قدرتی نداشت. و بعد موسى دستش رو با اون عصا برفراشت و دریا باس شد. مشخصاً این کارو خداوند بود که شما رو از بندگی بیرون آورد. اینو بیاد داشته باشید. اکنون شما اون خدا و نجات دهنده رو ترک کرده اید خدایی که این کارهای بزرگ رو برای شما انجام داد و با قدرت خودش و اکنون پادشای زمینی میخوایید. آی نوه و این ها یهوه خدای خود را از یاد بردن. پس او ایشان را به سیسرا، فرمانده ی لشکر حاسور و به فلسطینیان و به پادشاهای ما اب فروخت. آن ها با ایشان جنگیدن. انگاه نزده خداوند فریاد براورد و گفتن گناه ورزیده ایم. یا خداوند ها ترک کرده بل و عشتاروت را عبادت کرده ایم. اما اکنون ما را از رس دشمنان و آنوان برهان داتر را عبادت کنیم. پس خداوند یروبعال و باراق و یفتاه و سمایل را فرست داد. اینا داورانی بودن که اونا را از دست دشمنانشان نجات دادن و اونا در امنیت ساکن شدن. به این شکلی که سمایل برای اونا دلیل میاره. میگه خداوند به شما برکت داد شما قدرش رو ندونستید، گناه کردید، خداوند کسانی رو فرستاد تا به شما ظلم کنند، توبه کردید، از اون ترخیص و کمک کردید و خداوند بار دیگه داوری رو برای شما فرستاد. اما چون دیدید ناهاش پادشاه امونیان به مقابله با شما برمی آید، من را گفتید نه، بلکه پادشاهی برما سلطنت کند. حالان که گهوه خدایتان پادشاه شما بود. قدرت میگه علا رقم تمامی محبتهایی که برای تو انجام دادم، الا رقم همه کارها شما میگید خیلی ما تو را نمیخواییم بلکه پادشاه زمینی را میخواییم. ما باید یک پادشاه زمینی داشته باشیم. حالان که یهوه خدایتان پادشاه شما بود. حال اینه از پادشایی که برگذیدید و طلب کردید اینه که خداوند پادشایی بر شما گماشده اگر از خداوند بترسید او را عبادت کرد و آوازش را بشنوید و از فرمان او تمرد نبرزید و اگر شما و پادشایی که بر شما سلطنت می کند از یهوه خداییش پی روی کنید که خوب ولی اگر آواز خداوند را نشنوید بلکه از فرمان و تمرد ورزیدان گاه دست خداوند برزد شما خواهد بود. همچنان که برزد پدرانتان بود. از حال بیستید اون کار عظیم را که خداوند در برابر دیدگانتان به عمل می آورد ببینید. آیا امروز زمان برداشت گندم نیست. سپس زمول میگه اگر به خداوند ایمان دارید؟ من از خداوند میخواهم تا رعد و باران بفرستد تا بدانی که با طلب ایدن پادشا چه شرارت عظیمی در نظر خداوند مرتکب شده اید. خداوند میگه اکنون شما پادشاهی رو خواستید و من این پادشاه رو به شما دادم. اما شرط و شروطی وجود داره. اولاً باید از خدای زنده بترسید. او رو خدمت کنید. صدایی رو بشنوید. آوازش را بشنوید. از فرمانش تمرد نورزید. از خداوند بترسید و او را عبادت کنید. و اگر چونین باشه خداوند شما رو برکت خواهد داد. اما اگر اعتهاد نکنید از کلام خداوند اون وقت خدای زنده برزده شما خواهد بود چنانکه او برزده پدرانتان بود. و اکنون فضل خرمن هست زمانی که رعد و برق و باران نخواهد شد و سمائل میگه این نشانه رو خداوند خواهد فرستا تا شما بدونید که شرارت نون بزرگه و در پاسخ به دعای سمائل خداوند رعد و باران میفرسته اونگاه تمامی قوم از خداوند و سمائل به غایت ترسیدند و سمامی قوم به سمایل گفتند برای ما خدمت گزارانت نزده یا هم به خدای خدا کن تا نمیریم دیرا بر همه گناهان خیش این شرارت را نیز افزودیم که پادشاهی برای خود طلب کردیم اما سمایل به دیشان گفت ما ترسید شما به راستی تمامی این شرارت را مرتکب شدید اما از پیداوی خداوند باز ما گردید، بلکه اون را به تمامی دل عبادت کنید. و از پیاباتیلی که نفعی ندارن و دهایی نمی بخشن، منحرف ما شوید چرا که باطلن. به نظر می رسید که اونا واقعا توحه کردن، اما فصول بعد نشون میدی که چونین نیست. آیه 23 سمایل چونین میگه اما در مورد من هاشا از من که با دست کشیدن از دعا برای شما به خداوند گناه ورزم من راه نیکو و درست رو به شما خواهم آمود تنها ترس خداوند رو به دل داشته باشید و او را با وفاداری به تمامی دل عبادت کنید و کارای عظیم را که برای شما کرده در نظر داشته باشید اما هرگز اما اگر همچنان شرارت ورزید هم شما و هم پادشاتان حلاق خواهید شد. در اینجا ما مثالی داریم که سمایل برای افراد گمگشته دعا میکنه. اده ای تصور میکنه ما نباید برای افراد گمگشته دعا کنیم اما سمایل در اینجا میگه میگه هاشا از من که با دست کشیدن از دعا برای شما به خداوند گناه ورزم. و در اینجا این یک گناه توصیف شده این که برای افراد گمگشته دعا نکنید و دوست عزیز شما اگر خداوند ایسای مسیر رو دوست دادی که از فزندان و خداوند هستید برای گمگشتان دعا کنید برای افراد خانوادتون برای مسلمینی که به گمراه کشیده شدند برای کسانی که در تاریکی هستن، کسانی که به خدا اصلا اعتقاد ندارن ما بایستی برای اونا دعا کنیم همچنان که سماهل دعا کرد و هر مسیحی بایستی فیرستی داشته باشه از این افراد که برایشون شفاعت میکنه سماهل میگه هاش آزمن که با دست کشیدن از دعا برای شما به خداوند گناه ورزم فصل سیزده در اینجا نبرد شاهول هست با فلسطینیان. شاهول سی ساله بود که پادشاه شد و دو سال بر اسلایل سلطنت کرد. این آیه کمی مشکل هست. نسقه های متفاوت به شکل... این کلمات به شکل متفاوتی درون اومده. در برزی از متونه ابری واجه چهل قید شده در جای قید نشده اما به نظر می رسید که این ابتدای پادشای او هست آی دو شاول سه هزار مرد در اسرائیل برگذید دو هزار تن در مکماش یعنی با شاول بودن و در نواهی مرتفعه و هزار تن دیگر در جبعه بنیامین با یوناتان یوناتان پسر شاول بود و سنش به حدیه از که بتونه هزار نفر رو رهبری کنم. حتی اقل بیس سال از سنش میگذره. وش میشه حدستت که سن شاول در ابتدای پادشاهش نزیک به چهل سال هست. میخونیم که دو هزار نفر با شاول هستن و هزار نفر با یان ناتون. اما اینها تداد اندکیه شاهول کسیه که رهبر قوم بنی اسرائیله از اون جمعیت زیاد فقط سهزا نفر در اون جمع شدن فلسطینیان اطراف بنی اسرائیل ساکنن و مرتب اونا آزار میرسونن مرتب اونا حمله میکنن و به نظر میرسه شاول بانوان پادشاه وظیفه ای خودش رو درست انجام نمیده. لشکری که جمع کرده بسیار اندک هست. حایثه یوناتان قراول فلسطینیانی ها که در جبه بود شکست داد و فلسطینیان این را شنیدن. آنگاه به دستور شاول در سر تا سر اند سرزمین کرنا نواخد و گفتن ای ابرانیان بشنوید. بس یونهاتان در اینجا میبینون که فردی از که ایمان داره و مثل پدرش فکر نمیکنه و با خودش میگه پدر من باعثتی جنرال لشکر خداوند باشه و خداوند با ما هست ظاهران یوناتان یک ایماندار راستینه شاید خداوند او را هدایت میکنه شاید این نتیجگیری ایمانی خودش هست که جنگ را آغاز کنه تا پدرش دیگه دست روی دست نکذاره و وظیفه ای خودش را به عنوان پادشا و نجات دنده قوم به عمل بیاره و یونوطان حمله میکنه قرابل فلسینان که در جبه هست و فلسینیان احسابانه میشن قوم من اسرائیل ظلم میکردن قدرت دست اونا بود دارای مزارشونو به دوزی میگرفتن ازشون و قوم خداون برده فلسطینیان بودن و سمامی اسرائیل شنیدن که شاول قرابل فلسطینیان را شکست داده و اسرائیلیان بوی گن در مشام فلسطینیان شدن زارن قبر رو شاول فلسطانه که او بود که فلسطینیانو شکست داده این کار یوناتان بود اما شاول اعتبار رو به خودش میده گوی این او بود که فلسطینیانو شکست داد پس مردم فراخانده شدن تا در جل جال به شاول به پیوندن این روایت تاریخی بسیار عالی هست قوم بني اسرائیل به ترس در اومده فلسطینیان سه هزار عربه شیش هزار سوار نظام و سروازان بیشمار مثل ریگ دریا میارن و میخونیم که چون مردان اسرائیل دیدن خود رو در غار و گودال و سخراها و قبرها و چاهای آب بنهان کردن میخونیم حتی بقیه از ابرانیان از اردن عبور کرده به سرزمین جاد و جلاد رفتن اما شاول هنوز در جلجال بود و صفایان جمعلگی لرزان و حراسان اوها پیروی می کردن و سماول به شاول گفته که هفت روز منتظر او باشه قبل از اینکه به جنگ بره بایستی 7 روز منتظر باشه تا سماهل بیاد سفر از سماهل دعا میکنه عربانی رو اهدا میکنه عمرو برکت میده تا برن به جنگ اما اکنون شاول تنهاست جمعیت دارن میرن 7 روز درنگ میکنه سماهل هنوز به جلجال نرسیده در نهایت سماهل میاد اما در پایان هفروز و شاول نمیتونه منتظر باشه نمیتونه منتظر باشه و نافرمانی میکنه و خودش قربانی رو تقدیم میکنه نه این که صرف خودش این کار انجام داده اما نافرمانی میکنه از فرمان سماهل که خداون موداد بود اتاعت نمیکنه میترسه به حراس میفته از فرمانو خداون نافرمانه میکنه و قربانی تمام روز رو تقدیم میکنه و جای تحجب نیست زیرا شاول یک ایماندار راستین نیست او تصور میکرد قربانی که صورت میگیره کاری هست که هر کسی میتونه انجام بده. اون تصور میکنه که اون چستوشوی کانان و اون کارهایی که در کتاب موزا هست شندن مهم نیست. صرفن یک دعایی بکنه قربانی را انجام بده مردم تشریخش هم بذارید بریم به جنگ. فردیه که هیچ احترامی به فرامین و خداوند نمیده و چون نمیتونه منتظر ببونه ترس او رو فرا گرفته قوم دارن او رو ترک میکنن ازش پراکنده میشن و قربانی رو انجام میده پس پس سمائل از راه میرسه و شاول به اصعقبالون میره و سمائل میگه چه کرده ای؟ شاول میگه چون قوم از نظم پراکنده شدن و تو در زمان مقدر نی آمدی و فلسطینیان در مکماش گرد آمدن پس گفتن اکنون فلسطینیان بر جلجال بر من فروت خاند آمد و من هنوز نظر لطف خداون را نتلبیدم پس مجبور شدم خود قربانی تمام سوز را تقدیم کنم چقدر اضروبهانه میاره تو نی اومدی؟ من را ترک کردن فلسطینیان آمدن دعا نکردم مجبور شدم قربانی تمام سوز را تقدیم کنم سمایل بو گفت احمقانه رفتار کردی و فرمان این را که یهوه خدایت به تو داده بود نگاه نداشتی دیرا درم صورت خداوند پادشاهی اتا تا عبد بر اسرائیل استوار می داشت اما حال پادشاهی تو دیگر دوام نخواهد یافت دیرا خداوند مردی موافق دل خود جسته و اون را به رحبری قوم خیش معمول ساخته دیرا اینچرا که خداوند به تو فرمان داد نگاه نداشتی امگاه سماهل برخواست و از جلال به جبهه بنیامین رفت. شاول با نافرمانی خودش پادشاییش رو از دست داد. همون جور که آدم با نافرمانی خودش موقعیت خودش رو از دست داد. شاول نیست. با نافرمانی خود فرصت خودش رو برای پادشای قوم از دست میده و خدابند او رو کنار میزنه. شاول کسی که بود که یکی ایماندار راستین نبود قوم منی اسرائیل طوبه اونا ظاهری و احساسی بود و قولی که به خدافند دادن پنجایی غم طول نکشید اینا بسیار اسف باره اما ایماندار راستین کسی هست که طبعی راستین رو انجام داده. کسی از که مراقبه تا به هر شکلی که هست از خداوند و فرامین رو اطاعت کنه. و همیشه ایمانش و اعتمادش بر خداوند و کلام هست. این ها خصوصیات اساسیه که ایماندار راستین مسیح هست. اما شعول فاقد هر سه ای اونا بود دستان از خودتون سآل کنید آیا این سه خصوصیت در شما نیز وجود داره و اگر چون این نیز دعا کنید تا خداوندین فیض نجات بخش و طبعی راستین رو به شما نیز به رایگان اطاع کنه
عروج و سقوط شائول پادشاه
Series اول سموئیل
The Rise and Fall of King Saul
Sermon ID | 1172461822610 |
Duration | 37:20 |
Date | |
Category | Bible Study |
Bible Text | 1 Samuel 10-12 |
Language | Persian |
Documents
Add a Comment
Comments
No Comments
© Copyright
2025 SermonAudio.