00:00
00:00
00:01
Transcript
1/0
کتب اول سمائل فصل 17 در آی 29 چونین میخونیم. داود گفت، حال دیگر چه کردم؟ آیا دلیلی وجود ندارد؟ و این سآله بسیار مهم هست برای این فصل اولین آزمون ایمانی برای داود این آیا در فصل 17 اول استامول اکثروقات به شکل نادرستی تفسیر شده سالها قبل زمانی که ناجبانی بودم در یک کلیسه واضحی که اون روز قرار بود وز کنه به همین فصل 17 اول سمایل رسید و راجع به جلیات صحبت کرد در زندگی مردم و من اکثر اوقات دیدم که به این شکل به این آیات نگاه میشه و همچنین مدتی طولانی یکی از خانوم هایی بود که وضع میکرد و اون خانوم در مورد اول استماعل صحبت میکنه و میگه اون جلیات در زندگی شما در کل این فصل صرفاً یک جلیات وجود داره و مشخصه که چون این تفسیر هایی و برداش های از این آیات نادرسته اما براحتی میشه وسه وسه شد و چونین تفسیری کرد کسانی که واقعا نمیدونه کلام خدابند چگونه تفسیر کنند به این نگاه کنند و بگن در اینجا یک غول وجود داره مرد قدرتمند وجود داره او یا جولیاد و اون جولیاد در زندگی شما که هست و اینکه چگونه داوود برو غلبه کرد داوود چند تا سنگ کچک رو برداشت و مشخصه که اولن با دیدتون خوب باشه در زندگی و مراقب باشی و خیلی و آیاتو به این شکل بسیار وچگانه تفسیر میکنن و چون این تفسیرهای شما بارها و بارها می شنوید از کسانی که درک درستی از کلام خداونده دارند. اما مطلب بسیار عمیق تر هست میخوانیم که فلسطینیان لشکر کشیدن دور تا دور یهود ها جمع شدند و اکنون داوود به اونجا آمده تا سراغ برادرهاش بگیره و چنین میگه؟ وقتی که برادر بزرگترش از اون میپرسه چرا به اینجا آمده این پاسخ میده حال دیگر چه کردم؟ آیا دللی وجود نداره؟ هدف اصلی زندگی چه هست؟ نه اینکه مشکلاتی که برای تک تک از ما پیش میاد؟ در نظر بگیرید کلیسای هست و در اون کلیسا افراد چندان فعال نیستن برای خودشون زدگی میکنن، طلاق مشکلات خودشون دارن، آزمونهای خودشون رو دارن و به نظر میسک کتاب مقدس برای زندگی مختصر من هست و آنچه که مربوط به زندگی من میشه و نیازهای شخصی من و مشکلات فردی من ولبته تردیدی نیست که مشکلاتی برای زندگی مسیان هست و خدابند وعده داده تا در همه این شرایط ما کمک کنه اما ما نباید برای آیه و برای فصل نگاه کنیم و صرفا برداشای برای خودمون داشته باشیم. اما ما باید بینیم هدف اصلی این آیات چه هست. هدف زندگی من چه هست. مقصد نهای من چه هست بانوان یکی مسیحی. و این فصل 17 اول سماهل مربوط به اون میشه. بگذاری به ابتدای فصل نگاه کنید و به تدریج این آیات رو یکی به یکی برسه میکنیم. آیه اول و ما فلسطینیان لشکریان خود رو برای نبردگه داورده در سکو یهود ها جمع شدن در اف استمیم جای میان سکو و عزیقه اردو زدن یعنی بین دو تا تپه بلند اردو زدن های دو شاهول و مردان اسرائیل نیز گرد آمده در وادی ایلا و اردو زدن و در برا فلسطینیان سفاره هستن پس ما دو طبقه بلند داریم که طولانی هستن و هر سویون ها پر از جمعیتی هست و بین اونها درری وجود داره هرچند که در این زمان اون رودخانه که در اون درعه هست خوشکه آی سه فلسینان در یک طرف کوهی استادن و اسرائیلیان در طرف دیگر بر کوهی و درعهی در میانشان بود. صفحه از اتفاق میفته و هر از گاهی چون این واقعی در تاریخ روی داده آی چهار از اردوی فلسینیان بحلوانی بیرون آمد. ایک از نمایندگان اونا جولیاتنام اهل جد که قامتش شش سرا و یک و جب بود. قدوده دونیم مت قدش هست بسیار قد بلنده و پهلوان بسیار قدرتمنده هست و آیات بعد در مورد کلاخودش گفته شده تنپوش از ذره هست که وزنون به ما داده شده و پاهایش ساغبند های برنجین و زوبینی برنجین میان دو کتفش بود اون کلاخود و ذره پوشی که داره بسیار سنگین هست. حدود چهل کیلو فقط وزن اون تن پوشش هست که از ذره هست آیه هفت. چوب نیزه اش همچن نورد بافندگان و سر نیزه اش 600 مسقال آهن بود. سفردارش نیز پیش شاپیشو میرفت. مشخصاً فرد بسیار قدرت منده ای از که بتونی چونین سلاحی رو و لباس رزمی رو هم کنه و کسی از که در پیش رو حرکت می کنه و سپرش رو نگاه می داره و این قهلمان این پهلوان استاده جولیات استاده به پانک بلند صفوف اسرایی را خطاب کرد و گفت اما شخصه که صدای بسیار بلند و قدرتمندی داره و به اون صدا چنین فریاد میزنه چرا بیرون آمده برای نبر سفارایی کرده اید؟ آیا من فلسطینی نیستم و شما خادمان شاهول؟ و سال مردی برای خود برگذینی تا نزد منایت اگر توانست با من بجنگت و من را بکشت ما بندگان شما خواهیم بود اما اگر من او برو غلب آمدم و او را کشتم شما بندگی ما خواهید بود و ما را خدمت خواهی کرد البته تا حد اونا توسط فلسطینیان مورد حمله قرار گرفتن تا حدی بنده اونا هستن اما فلسطینیان میخوان اونا رو کاملا تحت کنترول قرار بگیرن و اونا رو کاملا بنده خود بسازن و به این شکل که سر انجام این جنگ مشخص میشه آیه ده اون فلسطینی افزود من امروز صفوف اسرایی را به چالش میکشم مشخص این زبانی که صحبت میکنه زبان مذهبی او خدای اسرائیل را به چالش میکشه و قصد آره تا اونا رو کاملا تسلیم بسازه و دین اونا رو ریشیکن کنه البته او از سوی دیگر فلسطینی ها صحبت میکنه و چون این ادامه میده کسی به من به دهی تا با هم به جنگیم آیازده شاؤل و همه ای اسرالیان با شنیدن سخنان فلسطینی به وحشت افتادن. ربطه خدابند به شاعر روح القدس داده بود تا به عنوان پادشا هکرانی کنه. قدمه کلش از همه قوم به من ایسایی بلندتر هست اما روح القدس او رو تر کرده و در اینجا میخونیم که به وحشت افتاد و همهگی بسیار ترسیدن. نمیتونستن تصور کنند نتیجه این نبت چه خواهد شد. غیر ممکنه کسی بتونه بره و با این مرد به جنگه و بعد تفسیری داریم یه نکته از که درای دوازده مون اضافه شده و اما داوود بسر مردی بود یسانام اهل افراته و در اینجا توضیح داده شده که او که بود یسا هشت بسر داشت و سه بسر بزرگ تر یسا با شعول به جنگ رفته بودن و به نظر میرسه که اون سه برادر داوود اهمیت این جنگ رو نمیدونستن قوم بنی اسرائیل قومی بود که از میان اونا مسیحا خواهد اومد اونا قام برگزیده ای خداون بودن. آن پادشاه آینده از بین اونا خواهد اومد. بعده ای خداون اینه که اونا رو بانوان ای قام حفظ خواهد کرد. تا مسیحا سرانجام از میان آن قام به دنیا بیاد. اما اکثر وقت به جاست تداد اندکی از پیامبران راستین و ایمانداران این مطلب رو فراموش کرده بودن و حتی بایش اعتقاد نداشتن و نمیتونستن بفضیرن چین این مطلبی رو و اکنون تصریر اون رو و نتیجه ای اون رو در پسران یسا میبینید اونها نمیدیدن که اکنون قوم خداوند که از سور خداوند برگذیده شده تا مسیحا رو به جهان میاره ما رو تحدید قرار گرفته فراموش کرده بودن که اونها تحت مراقبت و هدایت خداوند هستن و عده هایی که خداوند به پاتریاک داده بود پاتریاک ها و به ابراهیم داد بود حتی تا زمان حاضر که خداوند از اون ها مراقبت خواهد کرد در نبرت ها و اگر قصد داشته باشه کسی تا اون ها رو نوود کنه بدون شک خداوند مانه خواهد شد اگر ایمان داشته باشن اگر به اون اعتماد داشته باشن و دعا کنن اما این برادران داود این نورد و یک نورد منوی نمی دیدن. اونا به جنگ رفت بودن تا به شاهور کمک کنن فقط برای اون جلال و بخاطر دفاع از سرزمینشون و یا پولی که بهشون میرسید و این که آزاد باشن از دست فلسطینیان. اونا اینش امیتی نمی دادن که این نورد نورد منوی هست. فلسطینیان قدرتی رو به دست آوردن و اکنون این پهلوان رو پیش فرستدن تا ما رو به عنوان یک قوم نابود سازن و پادشا ها از بین ما به جهان نیاد و وعده خداوند رو باطل سازن اگر بتونن ما رو نابود کنن و این مطالب برای اونا اهمیتی نداره اونا ایمان ندارن که اگر بئیستن خداوند از اونا دفاع خواهد کرد اونا سرفن به جنگ میرن مثل هر کشوری که ممکنه به جنگ بره. نام سه برادر داوود الیاب، عبینده و شمه بود. در آیه 14 میخونیم که داوود کوچکترین بود. سه پسر بزرگتر از پهی شاول رفتند، اما داوود از نز شاول آمده شد می کرد تا گصفندان پدرش را در بیت لحم به چراند. البته این زمان گذشته هست. در گذشته داوود از شاول آمده شد میکد و فرماش نمی کنیم که او نوازنده ی چنگ بود و هر زمان که شاول دو چار افصول دیگه شدیدی می شد داود در آنجا بود که چنگ می نواخت و او رو آرامش می داد با نواختن موسیقی اما این باعثی مدت زمانی تر گذشته باشه چون ظاهرن وقتی که تر این واقعه نزد شاهون میاد شاهون او رو نمیشه ناسه شاید یک و یا دو سال از اون زمان گذشته آی پونزه اما داوود از نزد شاول آمده شد میکرد تا گستندان پدرشا در بیت لحم بچراند آن فلسطینی چهر روز صبح و شام بیرون میامد و خود را نشان میداد مدت چهر روز میشه تصورش رو کرد که او میاد به بالای اون تپه جایی که لشکر فلسطین هستند و به صف ایستادند و او با صدای بلند قوم خداوندو به چالش میکشه و توین میکنه برای بندگان شاؤل و امچنان که فریاد میزنه از اون تپه پاین میاد و سپس در اون دره همچنان گام بر می داره بالا و پایین می ره و شروع می کنه حتی از تپهی که فلسطینی ها قوم خداوند هستند بالا بیاد می خونیم که او از تپه پایین می آد وغیره و می خونیم که بالا می آد وغیره به ودت چهر روز این کارا انجام میده در وادیه ایلا در حال نبات با فلسطینیان بودن. البته هنوز نبات آغاز نشده اونا در جنگ هستن اما اکنون در برابر هم سفارایی کردن و چهر روزه که جلیاد از اون تپه بالا و پاین میره و فریاد میزنه و قوم خداوند رو به چالش میکشه. پس نبرد هنوز آغاز نشده اما در حالت جنگ هستن با هم آهی بیست داود بامدادان برخواسته گله را به چوپانی صفرد و طبق فرمان یسا آزوقه برگرفته روانه شد چون بردوگاه رسید لشکریان نعرکشان به سوی جنگ بیرون میرفتن ابتدا با هستگی پیش می رفتند، فریاد می زدند، نهره می کشیدند اما در جای می استادند و هیچ کس جرعت نداشت تیری پرتاب کنه به سوی اون پهلوان فلسطینیان اسرائیلیان و فلسطینیان لشکر در برابر لشکر سفاراسته بودند آی بی سود و داود آنچه داشت به دست نگاهبان اسباب سپورت و به صوی صف دویده رفت و جویاه احوال برادران خود شد و همچنان که با اونها سخن میگه میخونیم که اون پهلوان فلسطینی جدی یعنی جولیادنام از میان صفوف فلسطینان بیرون آمده همون سخنان را تکلاک کرد و داور شنید اکنون جولیاد از تپه پاهین اومده و داره به تدریج از تپهی که قوم خداوهان در بارای اونا هست به تدریج والا میاد و همون سخنان را تکرار می کنه و داود می شنه به سدای بلند نعره می کشه و همون تحدید و توحین را تکرار می کنه و داوود تمام سخنان او رو میشنه به اما تأثیر متفاوتی روی او داره نسبت به دیگران دیگران همه به ترس افتادن و نامید شدن و وحشت دارن اما تأثیر روی داوود متفاوته مردان اسرائیل جملگی با دیدن او ترسان شده از برابرش گریختند. البته همچنان به صف ازدادن اما کسانی که نزدیکتر هستند کمی عقب می کشند. آی 25 آنان می گفتند آیا این مردا که بیرون می آید می بینید به یقین بیرون می آید تا اسرائیل رو به چالش کشد؟ پادشاه به مردی که او را بکشت سروتی عظیم خواهد بخشید و دختر خود را به زنی خواهد داد. خاندان پدرشانیز در اسرائیل از فرداخت مالیات معاف خواهد کرد. این اطلاع اطلاعات بسیار مهم می هست برای داوود. البته او با خودش نمی گه. اکنون پاداش بزرگی در انتظار من هست. سروت عظیمی برای هرکس که بتونه بره و این پهلوان فلسطینی رو بکشه. این مطلبه نیست که به ذهن داوود می رسه. داوود تطهین شده تا پادشاهشه او به خدای زنده ایمان داره درسته که اکنون جوانه نزیک بیس سالشه اما مرد بالغ نیست و در قیاس با او پهلوان فلسطینی حکم بزرگی نداره اما او از سوی خداوند مست شده اما هیچ موقعیتی در بین قوم منی اسرائیل نداره. در حال آزر، تنها کاری که از رست او بر میاد اینه که به دربار شاول بره، هر از گاهی در اونجا چنگ به نوازه تا شاول حالش بهتر بشه. غفصوردگیش از بین بره و به شکل رسمی گاهی سلاح شاول رو هم هم نکنه اما هیچ کدوم از اینا باعث نمیشه که او فردی باشه مهم در دربار شاول در حقیقت مقام او رو پاین میاره اوی که از خادمین شاول نیست اما کاری که میکنه بسیار سطح پاین هست وان چه کی در ذهن داوود هست اینه که اون با خودش میگه سمائل من رو محس کرده تا پادشاه باشم در آینده چی چیزی در انتظار من هست چه زمانی این اوزا عوض خواهد شد به شکلی خداوند شاولو از میان برداره من نمیدونم چه هست و خداوند اناعت من رو به جایو با تادشانی برسونه اما چگونه او میتونه به دربار وارد بشه؟ این سآل در ذهنش هست و بعد در اینجا میشه نوی که شاول وعده داده که هرکس جولیات رو بکشه با خانواده شاول وصلت خواهد کرد و او از خودش میپرسه آیا این شیوهی هست که خداوند میخواد منو وارده دربار به سازه؟ آیا این مسئولیت به من سپرده شده که اکنون جلیات رو ناوود سازم؟ آنچه که دیگران میدیدن و با حس ترسشو میشود داود اون رو به شکل یک نورد معنوی میمینه و با خودش میگه شاید این فرصتی هست که خداوند از طریق مشیطش میخواد من رو وارد دربار شاغل به سازه تا با خانواده ای وصلت کنم و این مطلب برای داود بسیار مهمه که او بار دیگه از دیگران میپرسه آی 26، داود از مردمی که کنارش ایستاد بودن پرسید برای مردمی که این فلسین را بکشت چه قاعد شد؟ اون شنید که این مطلب را بیان کردن اما اکنون بار دیگه میپرسه میگه هایا این حقیقت داره؟ یا این یک شایست؟ آیا واقعا شاول چون این حکمی رو داده که چون این پاداشی در انتظار فرق قاعد بود؟ ببینید کلامو کاملاً معنویه زیرا این فلسطینی نامختون کیست که لشکریان و خدای زنده را به چالش کشد این دید داود هست این مرد که نامختونه قوم خداوند رو به چالش کشیده. کلیسای خداوند رو به چالش کشیده. و کیست که ایمان داشته باشه و در برابر او بیسته. این فرد فلسینی کیست که لشکریان و خدای زنده را به چالش کشد. اونچه در دید داود هست که این فلسینی لشکر خدای زنده رو به چالش کشیده. و این مطلب رو شما در کتاب یوشه دارید. همون واجه در مورد یوشه به کاه رفته بود و یوشه اون رو از اون فرشته ای شنید که بر اون ظاهر شد و توفانی بود خداوند مایسایی مسیح که گفت من فرماده لشکر خدای زنده هستم و این واجه و این موضوع در کتاب مقدس تکرار شده لشکریان خدای زنده کیست که بتونو رو به چالش بکشه پس مشخصه که دید داود معنوی هست کتاب مقدس میگه اگر لشکر خدای زنده در جایی باشه و علیه او توحین بشه خداوند اونا رو شکست میده. مشخص داود ایمان داره و دیگرم فرموش کردن که خدای زنده با لشکر خودش خواهد بود. از دید داود از لشکر پنی اسرائیل اینه که اونا لشکریان و خدای زنده هستن که به چالش گیشیده شدن آهنگ 28 برادر بزرگتر داود الیاب وقتی که میشنه به داود با اون مردان سخن میگه عصبانه میشه برادر کوچکترشو مسخنه میکنه از اصوع عصبانیه و میگه برای چه به اینجا آمدی آن گوستفندان کمشمارا در بیابا نزده که نهادی؟ بچه چوفان بیشتر نیستی؟ گوستفندان رها کردی و به اینجا آمدی برای چه؟ من از گستاخی و شرارت دل تو آگاه هم نظر می رسید که حتی برادران داود او رو به دوستی نمی شنستند. برادر بزرگترش تصور می کنید که او فرد مغروری هست. الیاب برادر بزرگتر، برادر کوچکترش رو تحقیل می کنه. و میگه برای چه به اینجا آمدی؟ تو ایک مرد گستاخ و مغرور هستی. اومدی برای تماشای جنگ. تو اومدی تا جنگ رو تماشا کنی. تو مردش نیستی که وارد این کارزار بشه. برادران هیچ اهمیتی در این واقعه نمیبینند. امیت اینانی بینن که فلسطینیان به لشکر خداونت توحیم کردن وعده که خداونت داده که از لشکر خودش دفاع خواهد کرد اگر ایمان داشته باشن و دعا کنن داود در پاسخ برادرش میگه حال دیگر چه کردم؟ آیا دلیلی وجود نداره؟ گویی داود برادراشو به چالش میکشه در مورد وعده خداوند در مورد کلام خداوند که او از لشکر خودش حفاظت خواهد کرد و کسانی که به اون توحین کنن خداوند پاسخ اونها رو خواهد داد داود به برادراشو میگه دیده شما کاملا نفسانی هست اکنون دشمن خداوند اومده و نام خداوند رو به چالش کشیده و حرمت او رو زیر سوال برده و اون نسل شاهانهی که قوم منی اسرائیل روزی به جهان خواهد آمد. سپس برادارانشو ترک می کنم. لشکریان نیز او را چون پیشتر پاسخ دادن. و چون این از عده سآل می کنه مشخصاً این پرسجوی او به گوش فرمانده می رسه و شاول او رو فرا می خونه داوود به شاول گفتیه ایچ کس به سبب این فلسطینی خدا نبازد خدمت گذارد می رود و با او می جنگد چرا قایستی قوم بني اسرائیل به ترس بیافته از دست این مرد فلسطینی خدن نشده؟ ما خدای زنده رو با خود داریم ما وعده های او رو داریم ما باید صرف کاری انجام بدیم دست به کار بشیم و دفاع کنیم از کار خدافند و میگه خدمت گذارت می روید و با او می جنگد شاهول در جواب گفت، تو را یارای روی رایی و نبرده با این فلسینی نیست. یارای که جوان بیش نیستی، نزدیک بیست سال بیشتر سنت نمیگذره، حالا که او از جوانی مرد جنگ بوده. اما داود به شاهول گفت، کار خدمت گذارد چوبانی گله پدرش بوده است. اگه شیر یا خرسی آمده و بره رازگله رو بود، من از پیش رفتم، ذروتی بر وارد آورده بر رازدهانش رانیدم. اگر بزد من برخواست ریشش را گرفته اولا زده و کشتم قدمت گذارت هم شیر کشته است هم خرست این فلسطینی نامختون نیست همچنین یکی از آنها خواهد بود زیرا که لشکریان خدای زنده را به چالش کشد به نظر میرسه که این اتفاق بیش از یک بار ویا دو بار افتاده و اعتمالاً جسد اون شیر ویا خرس دیده شده و مردم میدونستن در ناهی بیت لحم که داود خدابند بهش چنین توانایی رو داده که با دست خالی این ایوانات وحشی رو نابود کنه و در اون زمان ایوانات وحشی زیادی در اونجا بوده و مفسرین و تاریخشناسان به ما میگن که در اون نواهی چون این حیواناتی وجود داشته اما خداوند اون طبانایی رو میده تا هم شیر رو با دست های خالی بکشه و هم اون خرس رو به شکل غریبی داود با دست خالی قادر بوده تا این حیوانات خطرناک رو بکشه و اهمیت این رو میبینید بعد از اینکه این واقعه تمام میشه او به سحنه نگاه میکنه و خدای زنده را شک میکنه که به او این توانای رو داد. و این واقعی ما به نظر نیست که بسیار سریع روی میده و بعد از این که او به جسد حیوان نگاه میکنه با خودش میگه خداوند من را چگونه از چنگال شیر و خرس نجات داد؟ مردی که جوان هست دست خالیه و بتونه اون حیوانات رو بکشه اما او کسی هست که خداوند با او است و اعتمالاً او بعد از این واقع از خودش میپرسه هدف خداون از این چه هست؟ خداون چه چیزی رو داره به من تعلیم میده؟ وقتی که من را از دست این هیوانات وحشی نجات میده هدفش چه هست؟ و در اون زمان نمیتونست دلیلش رو دریابه به چه علت این واقعه یه موجز آثار روی میده؟ که داود بتونه یک شی رو با دست خالی بکشه علتش رو نمی دانست. چرا خداوند چون این واقعی رو روی داد؟ چرا چون این تجربه ای داشت؟ اما اکنون که می رسه به اون سحنه جنگ و می بینه که فلسینیان سفارایی کردن و فریاد و نهره ی جلدیات رو می کشه که قوم خداوند رو به چالش کشیده و توین او رو می بینه و می بینه که این یک موضوع کاملاً معنوی هست و میبینه که اکنون نیاز به کسی هست که جلوی این جلیات بیسته. داود مشقصه که خودش توانایشو نداره. اما کسی باید جلوی جلیات این پهلوان فلسطینی بیسته. و بعد با خودش میگه به این علته که خداوند به من پیروزی بر شیر و خرس رو داد. خداوندش من رو آماده میکرد. داوود هم کلام و خدای زنده رو داشت و هم خدافن از ظاهر تجربه به اون پیروزی رو داد در دو مورد حد دقل به اون پیروزی موجزه آسار رو داد تا اون تشویق رو داشته باشه و ایمانش قوی بشه و اکنون که زمان فرار سیده اون میتونه قدم پیش بگذاره و به عنوان نماینده قوم بني اسرائیل در برابر جلدیات بیسته پس این واقع تصادفی نیست که نام شیر و خیست در اینجا آمده ام و اگر جوزیاتون رو نگاه کنید در میابده که بسیار زیبا هست و در اون تکرار میکنه میکنه همون خداونده که من را از چنگال شیر و خیست آنید من را از دست این فلسطینی نیست خواهد آنید قوم بنی اسرائیل مثل اون برره می موند که به چنگال شیر افتاد بود و داود تونست برره رو از دان شیر بیرون بیاره زمان اون فرار سیده تا برای قوم خداوند بیسته و اونا رو نعود کنم من در زندگیم البته نه شیر رو دیدم و نه خیست رو مگر زمانی که به باغه بش رفتم و اینا پشت میلاهای آنین هستن اما اگر به زندگی گذشته نگاه کنیم میمینم در شرایطی قرار گرفتم که تصورشون نمیکردم که قادر باشم کار اینجام بدم و از اون موقعیت خطرناک نجات پیدا کنم اما در همون شرایط دعا کردم و خداوند به من توانایشو داد و اگرچون این تجاربی رو داشته باشیم باید از خود بپرسیم به چی علت؟ هدف خداوند چه بود وقتی که من رو در اون شرایط نجات داد؟ البته دست عزیز من نمیتونم این تجارب رو بیان کنم زیرا مردم ممکنه فکر کنن من برد مغروبی هستم اما وقتی که من این تجارب رو دارم میدونم که خداوند من این توانای رو داد و اون رو فراموش نمی کنم زیرا از این تجربه من درست می گیرم تا آماده باشم برای نبردی بزرگتر تا با اعتماد با خداوند بتونم پیش برم و کاری برای خداوند انجام بدم. پس چون این تجاربی مهم می روی در زندگی نباید فراموش کنیم. محلمینی کریزماتیک شروع میکنن افتخار کردن به این مسائل اما اگر چنین تجربهی رو داشتید و در زندگیتون شیر و خرسی بود که شما اون رو ناوود کردید اون رو فراموش نکنید این فیض و رحمت خداونده که بیاری شما اومد و بتونید اون کار رو انجام بدید دوست عزیز سؤالی که باید از خود بپرسید اینه آیا زندگی شما هدفی براش هست؟ ایک هدفی فرای چیزهای زندگی و خانواده و غیره اگر شما اکمسی باشید هدف شما خدمت به خدا و نیسای مذیع هست و گسترش ملکوت است
اولین آزمون جدی ایمان
Series اول سموئیل
The First Major Test of Faith
Sermon ID | 112924647467282 |
Duration | 31:48 |
Date | |
Category | Bible Study |
Bible Text | 1 Samuel 17 |
Language | Persian |
Documents
Add a Comment
Comments
No Comments
© Copyright
2025 SermonAudio.