00:00
00:00
00:01
Transcript
1/0
گتاب اول سماهل فصل 22 آیه اول چونین میخانیم پس داوود از جد رفته به غار اد دلام گریخت چون برادران داوود و تمامی خاندان پدرش این را شنیدند نز او به انجا رفتند و هر که در سختی بود و هر بدهکار و ترخ جان نز داوود گرد آمدند و او فرمانده آنان گشت چار ست تن با او بودند چگونه اعتماد به خداوند در آزمون ایمانی به ما یاری میدم؟ این موضوع صحبت ما هست. بعد از این که دیدیم داوود چگونه به جد فرار کرد و به لحاظ معنوی رفتار نکرد و از روی طرز از دست شاول فرار کرد به آخیش رفت نزده پاداش پادشاه جد و در اونجا خودش رو به دیوانگی زد و دیدیم که او دعا کرد و خداوند به او یاری داد و او را نجات داد و بار دیگه ایمان رو به او بازگردوند این رو در مذمور 34 میخونیم پس از این تجربه و این سقوط معنوی به غار عدلان میاد. میخونیم که برادران داوود. تدادشون رو نمیدونیم. بدون شک والدینش و بدون شک اعزای نزدیک خانوادهاش و فامیلهاش وقتی که شنیدن به اونجا رفته به اون پی بستند. آیا اونا چون به داوود وفادار بودن و میدونستن که داوود از سوی خداون مصروفه که پادشاه بشه نزد اون رفتند؟ آیا میدونستن که شاول سقوط خواهد کرد و داوود به پادشاهی خواهد رسید؟ آیا به خاطر وفاداری و دفاعه از اون بود که به اونجا رفتند؟ زیرا شاؤل می دونست که چه خواهد شد و به دنبال نابودی داوود بود. و یا این که خانواده داوود که در بیت لحن بودند زندگی اونها نیزرخطر بودند. آیا اونا ها کسانی بودن که از سوی شاول مورد حمله قرار بگیرن و به قدر برسن؟ شرایط هرچی که هست نمیدونیم اما در هر صورت اونا ها نزد داوود به غار عدلام میرن و علاوه بر خانواده داوود هر که در سختی هست هر که به دهکاره و ماخوشنوده و یا تلخجان هست نزد داوود میاد به اون غار در عدلام قابل تصور نیست که تمام اون افراد ناتوانی که در اسرائیل هستند، کسانی که در زندگیشون شکست خوردند، در مشکلند و ترد شدند و دهکدهشون رو ترک کردند، همه این افراد شکست خورده نزد داوود میانند. به نظر می رسه که این افراد کسانی هستن که نخوش نودن از پادشاه شاول و به شکلی متضرر شدن از سوی شاول شاید اینا کسانی هستن که زمینشون از اونا گرفته شده و اون زمین به خادمین شاول لاده شده به فرمانداران شاول و غیره در صورت اینا کسانی هستند که تخجانند و میانند نزده داود هرکس که مشکلی داره و یا ناخشنوده از دست شاول و پادشا نست داود میاد اونها به ضرورت سرباز نیستن مفید نیستن برای او که از او دفاع کنن و محافظ او گردن و غیریه اما درصورت این افراد علیه شاول هستن و می دونن که باعثی پادشاه تازهی باشه و شاید هم ایمانی در شون هست و می دونن که چه روی خواهد داد در آینده این افراد نزد داود در غار ادلال میانند در انتهای آیه دو می خونیم که حدود چهار ست تن با اون بودند سفس می خونیم که داوود از اونجا به مصفه به معام رف و به پادشاه اونجا گفت که پدر و مادر هم نزده تو باشند و از اونا معاقبت کن. پس اونا نزده پادشاه معام بودن تا زمانی که داوود در اون مخفیگاه بود. آی پنج اما جاد نبی به داوود گفت در این مخفیگاه نمان بلکه روانه شو به سرزمین یهودا برو. جا چه کسی هست؟ بدون شک که از پیامران راسین هست وفاداره کسی هست از اون مدرسهی که سمائل نبی اون رو اداره میکرد فرد قابل اعتمادی هست و خداوند بگو فرمان میده میگه برو و به داود بگو که در اونجا نمونه بلکه به سرزمین یهودا برو زیرا در اونجا در امان نیستن انتهای پنج پس داودانجراد ترکد و به جنگل هارس رفت اما به شاول خبر رسید که داود و مردانی که با او بودن پیدا شدند ادعی هستن که خبرچینن و خبر رو به داود میرسونن بدون شکل انتظار و کمک مالی دارن انتظار شاباش دارن رست شاول و بعد به او خبر میدن میگن اکنون به محل ما اومده شاول در بالای بلندای در جبعه، زیر درخت گزی، نیزه به دست نشسته بود و تمام خدمتگذارانش اطراف او ازداده بودن. همچنان که زمان میگذره، شاول به شکل پادشاه مقدری در میاد و هر جا که میره اون خدمتگذارانش باش هستن، اطرافش ازدادن و قدرت دماهی میکنه. خدمتگذارانش اطراف او استاده بودن استادن تا او رو تمجید و تعریف کنند و این چیزی از که شاول اون رو بسیار دوست داره آیه هفت شاول به خدمتگذاران خود که در اطرافش استاده بودن گفت ای مردان بنیامین گوش فرادهید آیا پسر یسا به همگی شما کشتارها و تاکستان رو خواهد داد مشخصه که داود این کار رو انجام نمیده داوود پادش ها این است که زمین و کشدار دیگران رو بگیره به زور از دست اونا بگیره و اطرافیان رو خودش بده تا اونا رو خوش نود سازه ادامه آیه و شما را صدداران هزار ها و صدداران صد ها خواهد کرد مشخصه که داوود چنین تعدادی رو نداره، حتی اکثری که داره چهارصد نفرن. چگونه ممکنه که به اونا سرداران هزارها و غیره بده؟ اکنون میگه جملگی بر زد من تسیسه چی دهید؟ سپس ارای هشت اونا رو تشویق میکنه. بگی وقتی پسر من با پسر یسا پیمان می بندد. هیچ کس من را متعل نمی سازد. هیچ کس شما دلسوز من نیست و من را خبر نمی دد که پسرم خدمت گذار من را بر زد من برنگی اختی تا برایم بکمین بینشیند. چنون. چنون که امروز شده است. شاول میگه شما راجب دوستی پسر من یوناتان با داوود سخنی نگفتید و شما هم پیمان با او هستید و بدون شکی این اطرافیان به ترسر اومدن اونا میترسند و بعد موقعیت و دارائیش اونو از دست بدن و حتی به قطر برسند توسط شاول پس اونها رو تحدید میکنه و خشم و غذبش رو بر اونها میرزه آیه نوب آنگاه دعاق عداموی که کنار خدمت گزاران شاوری استاده بود. او چونین میگه من پسر یسارا دیدم که به نوب نزد اخی ملک پسر اخی توب رفت. نوب جایی بود که کاهن در اون جا بود. اخی ملک در اون زمان کاهن اعظم هست و البته او نبایستی کاهن اعظم می بود در اون زمان زیرا او یکی از نسل ایله هست ایلی از اون مقام کنار گذارده شده و جای گذین او نبایستی از نسل او می بود پسران او نبایستی در این مقام کهانت باقی می موندن نسل او بایستی کلن از کار کهانت گذارده می شد اما اخی ملک که از نسل او هست این موضوع رو نادی نمی گیره و مقام کهانت رو به اهده می گیره و همین برادران و پسرانش نیز با او هستند و نزدیکان او پس کل این کهانت اخی ملک هست خونواده او و اعتمالا اونا انسانهای بدی نیستن و وضعیف خود را انجام میدن اما اونا نبایستی در مقام کهانت کار میکردن زیرا جد اونا از اون کنار گذارده شده آیه ده، اخی ملک برای اون نزد خداون مسألت کرد اکنون دعاق داره بزد اخی ملک صحبت میکنه میگه اخی ملک برای داود مسألت کرد نزد خداون به اون توشه یه سفر داد و شمشیر جولیات فلسطانی را فلسطینی را دختی راشت گذارد آیه از انگاه، پادشاه فرستاد اخی ملک کاهن پسر اخیتو و همه ای خاندان پدری را که در نوب بودن احذار کرد. همه گیانها نزد پادشا آمدند. شاهل گفت ای پسر اخیتو گوش فراده چرا تو و پسر یسابر زد من دستیسه چی دهید؟ مشخصه که او دستیسه نکرده بود، داوود از او دیدار کرد و او نمیدونست که معمولیت داوود چه هست و صرفا به او چند نان داده بود. آهی چهارد عقی ملک با سخته در میان همه خدمتگذار پادشاه چی کسی وفادار تر از داود هست که داماد و فرمانده محافظان اوست و مکررم در خانه اش عقی ملک میگه من نمیدونم که او علیه توست او داماد توست فرمانده محافظان توست و مقام خوبی در خونه تا داره مشخصی که من به او کمک کردم زیرا نمیدونستم که او با تو دشمنی داره تسیس چیده؟ آیا امروز اولین بار است که برای او از خدا مسألت می کنن؟ به یقین خیر. سپس پادشاه او رو به مرگ می سپاره؟ و هشتاد و پنجتن از اون کاهنان که ایفوت به تنداشتن به قط میرسند. داغ آدمی اونها رو نابود میکنه. و به این شکل شاول کاهنانی رو که در نوب فعال بودن نابود ساخته از دم تیگ گذرند. البته چنان که گفتیم، حمایت خداوند بر اونها نبود. زیرا اونها نبایستی در اون مقام کهانت میموندن و فرمان خداوند رو نادیدی گرفته بودن در مورد جدشون ایلای. و این توصیف این موضوع که چرا این ادهه به قدر رسیدن و حتی با عنوان مسیحیان. ذره از این در همه ما هست. به عنوان یک مسیحی ما میدونیم چگونه باعثی زندگی کنیم، چگونه باعثی دعا کنیم و خداوند رو در وحل اول قرار بدیم و اون رو خدمت کنیم. اما هر از گاهی ما فراموش میکنیم و یا وظایف دینی خود رو نادیده میگیریم، کنار میگذاریم. اتنان که شایسته هست با خدابند سالک نیستیم و به نظر میرسید که ترسی از اواقه به اون نداریم مثل اخی ملک اخی ملک به نظر میرسید وقتی که به این مقام کهانت رسیده در صورتی که نباید اونجا باشه هیچ ترسی نداره به همین شکل شبان های کلیسه ها به همین شکل کلیسه ها که حاضرن با مردم دنیاوی همکاری کنن یعنی ایچ ترسی در دلشون نیست گویی قرار نیست خداوند اونا رو مجازات کنه و عقبت بدی در انتظاشو نباشه در اینجا در مردخی ملک میبینیم که دست مراقبت خداوند بر اون نسل از کاهنان نیست یا اونا در مقامی هستن که نبایستی میبودن و به عنوان کاهن نبایستی فعالیت میکردن فصل 23 و ما به داود خبر دادن که اینک فلسینیان با قیله می جنگند و خرمنها رو غارت میکنند. پس دعوت از خداوند مسألت کرد و پرسید آیا بروم و به این فلسینیان حمله کنم؟ خداوند گفت برو به فلسینیان حمله کن و قهیله را نجات ده. سؤالی که ممکنه به ذهن ما برسه وقتی که این آیات رو میخونیم این از که چرا شاول این کار رو انجام نداد؟ او پادشاه ازرایل هست؟ وقتی که در اون مقام پادشاهه اون باعثی از قوم اسرائیل مراقبت کنه. اهالی قلعه در قهتین گرستن و فلسنیان دارائیشون رو غارت می کنن و شاول هیچ کاری برای اونها انجام نمیده از اونا مراقبت نمی کنه و در نتیجه این افراد که در شهر قهیله هستن نزده داود میان داود که لشکری نداره فقط چهارست نفر با او هستن که هیچ کدوم از اونا سرباز جنگی نیست به این شکل میبینیم که کلن بني اسرائیل آگاه شدن که داود از سوی خداوند مست شده خداوند با اوست داوود میتونه اونها رو نجات بده و نه شاول و حتی قبل از این که به مقام پادشاهی برسه نه از اون میرن و از اون کمک میخونن داوود از خداوند سآل میکنه و خداوند میگه برو اما مشکلی وجود داره آیه سه اما مردان داوود به اون گفتن یعنی اون چهار ست نفر اینکه ما در همین یهودا در حراسیم چهره ست به اون که برای مقابله با لشکر فلسطینیان به قیله برفیم اونا میگن ما میترسیم حتی در اینجا ما در حراس هستیم شاول به دنبال ما هست با اون سربازانش و ما رو نابود میکنه چگونه جورت داریم ما بریم با فلسطینیان به جنگیم پس داود بار دیگر از خداوند مسألت کرد و خودش مطمئن بود کلامی روی خداوند بود و گفته بود شکی درش نداشت اما اتفاقی که در اینجا میفته این از که به خاطر اینکه ترس همراهانش رو از بین ببره بار دیگه سؤال میکنه برای اینکه اونها رو اتمینان بده و خدا من او را پاسخ داد و گفت برخیز و بقیل فرودای زیرا من فلسطینیان را به دست تو خواهم داد. و زمانه که بار دوام خداوند کلامشو تعید میکنه ترس از یاران داوود برداشته میشه آی پنج مراورین داوود و مردانش به قیله رفتن و با فلسطینیان جنگیده و با برکت خداوند اونها رو شکست دادن احشامشون رو به یغماه بردن ضربه محلک برانان وارد آوردن پس داوود احالی قیله را نجات داد دخت کنید، مدتی قبل داوود برای مدتی ایمانشو از دست داده بود، به شکل معنوی فکر نمیکرد، نزد فلسطینیان رفت برای سلامت خودش، فرار کرد به آخیش، نزد پادشاه جد. اما خداوند ایمانش رو بازگردون و خداوند به اون یقین داد که با اون هست و اون رو در این نبر پیروزی میده. این برای ما مسیحی ها نیز مهم هست. ممکنه یک زمانی بشه در زندگی ما که ما به خداوند ایسای مسیح چنون که با عده اعتماد نداریم و دعاهمون کم میشه اما اگر بار دیگه توبه کنیم و بازگردیم و به خداوند اعتماد کنیم و نامش رو بخونیم اغلب اوقات مثل ما نیست چنان که برای داوود بود بلا فاصله پیروزی بزرگی خواهد اومد تا تشفیق بشیم اما این صرفاً برای داوود نیست بلکه برای قوم منی اسرائیل و این اتفاقات صرفاً یک با نیست بلکه بارها روی میده تا قوم منی اسرائیل یقین پیدا کنن از روی خداوند که در آهنده چه روی خواهد داد اخیملک پسر ای داره که با پدرش به قرد نرسید در آیه شیش میخونیم که او عبیاتر پسر اخیملک به قیله گریخت و ایفاد رو نیز با خودش برداشت اما این کار خطرناکی است. اون نزد داوود میره با ایفادی که به کاهنان تعلق داره و از ثریق اون از خدافند هدایت میجوین. و اون فرد عرضش ایفاد رو میدونه و میگه این بدونی شک به داوود تعلق داره و بیاتر به سر قملک به نزد داوود میره. آیه هفت به شاول خبر رسید که داوود به قیله رفته. پس او گفت خدا داوودا به دست من تسلیم کرده. زیرا او با دخول به شهری که دروازا و پوشمندارد خود را محبوس کرده. شاول هیچ شرمی نداره از خودش، هیچ شرمی نداره که چرا از قیله تفاه نکرده اما داود به جاو این کار رو انجام داده و اون جا رو شکست داده و حتی اون موجزه رو ندیده که چگونه داود با چهارست نفر قادرن کل لشکر فلسطینیان رو در اونجا نابود سازه احشامشون رو بیگرقماه ببره و قیله رو آزاد کنه شعوریچ درسی از اینجا نمیگه در نها چیزی که میبینه میگه اکنون اون قیله در حساره و ما میتونیم در تا دور اون رو محاصره کنیم و نابودش کنیم و اکنون داخل قهیله است و اونجا دروازه داره و پشت بند داره به احالی قهیله بگید دروازه ها رو ببندید و اون رو نگاه دارید تا من بیام و به حسابش برسم آیا نه چون داوود دردیف که شاول نقشه های شومی برای اوی دارد و اوی آتر که آین گفت ای فوت رو به اینجا آور داود می دونست که شاول در قصد نابودیش هست و بیاتر پسر خملک می گه که ایفاد را به اینجا می آور و داود از یهوف خدای اسرائیل کمک می خواد و چون این می گه آیا مردان قیله مرا به دست او تسلیم خواهند کرد؟ آیا شاول که بخواهند چه خدمت گذاره چی نیده خواهد آمد؟ و خداوند او می گه بله اونها این کار انجام خواهد داد و داود خواهد آمد آیه 13 پس داود و مردانش که تعدادشون اکنون بیشتر شده به 600 تن رسیدن برخواسته قهیله را ترگفتن به هر جایی که میتوانستن برون رفتن و چون شاول شنید که داود از قهیله گریخته از رفتن به دانجا صرف نظر کرد داوود در موازه مستحکم بیابان و نواهی مرتفع بیابان زیف معوا گذید و شاول حد روزه در جست جوری داوود بود اما خدا او را به دست به تسلیم نکرد آی شونزه پس یوناتان پسر شاول برخواسته به هورش رفت نزد داوود و دست او را در خداوند تقویت کرد و گف ما ترس برای مدتی شاول مشغول حمله به فلسطینیان هست و داود رو برای مدتی راه میکنه فصل 24 چون شاول از تغییب فلسطینیان بازگشت به او خبر دادند که اینک داود در بیابان انجدیست پس سه هزار مرد برگذیده از تمامی اسرائیل برگرفته و به جستروی داوود و مردانش به مقابل سخراهای بزهای کویی رفت شعور بهترین مردان جنگنده ی اسرائیل رو داره اونها رو انتخاب کرده و اونها رو با خود بر میداره سه هزار نفر از اون افراد منتخب رو به جستروی داوود و مردانش میره در راه به چند آغول گوصفند اصید. در اون جا غاری بود و شاول برای پوشاندن پاهایش به دان جا داخل شد. داخل اون غار تداد یه از مردان داوود هستند. نه اینکه هر 600 نفر اونا در اون غار باشن اگر چونین باشه قابل بابر نیست که 600 نفر را در اون غار پنهان باشن به اعتمال زیاد اداده انده که از سربازان داود هستن شاید 8 تا 10 نفر هست سربازانش با داود در اون غار پنهان شدن و زمانی که داود شاول وارد اون غار میشه برای پوشندن پاهایش و یا برای رفع حاجت که این حدسیه به اتمال زیاد شاهول میره تا در اونجا به استرهاد کنه و واجه ابرانی این هست پوشاندن پاهایش و در اون شرایط به اتمال زیاد وقتی که خوابیده داود گوشه ای ردایش رو میبره زمانه که شاول وارد قار میشه، داود و مردانش در انتهای قار استادن به اعتمال زیاد شاول وارد قار میشه، شاید سربازانش بیرون قار نگهبانی میدن اما وارد نمیشن و شاول میخواه در اونجا مردان داوود به اون چونین میگن با اعتمال زیاد دم گوشش نجوا میکنن میگن نگاه کن قای چهار به یقین این همان روز است که خداون در بارش به تو گفت که دشمنت را به دستت تسلیم خواهم کرد اکنون دشمنت اینجا خواهیده اکنون میتونی او رو نابود کنی اکنون میتونی او رو به قد برسونی تمام شد او رو به قد برسون و تو پادشا خواهی شد. اونا واقعا فکر میکدن که اگر شاول به قد برسیه دشمن بزرگ داود داستان با آخر میرسه و داود به پادشایی میرسه. اونا میترسیدن، خسته بودن از دمال کردن داود و از تحدید شاول و سربازانش اونا نیز میترسیدن که به قد برسن. اما ترس به آخر میرسه، جنگ به آخر میرسه، برای ما همه چیز تموم میشه. اکنون داود باید شاعور رو بکشه تا ما آزاد گردیم. اما داود این کار رو نمی کنه. نهانی گوشه ای ردای شاعور رو می بره. ردای شاهانش رو. داود و مردان خود گفت، ها شازمن که به سرورم مسجد خداوند چونین کرده دست خدا بر رو درست کنم. یعنی او که او مسیح خداوند است. اما حتی که گوشی ردای شاعور رو می بره می خونیم که وجدانش ناراهت شد. اما تفاوت داود و مردان او چه هست؟ مردان او فکر می کنن اکنون فرصت و خداوند به اونا داده اکنون وقتی که انتقام بگیرن و این واقعا منطقی بود. اچندکه باعثی بعدن به دیگران توضیح می دادن که چرا بادشان رو به قدر سوندند اچندکه این کار ساده نخواهد بود اما در صورت این کار منطقی به نظر می رسید در اون لحظه اما داوود حاضر نبود این کار را انجام بده. زیرا این کار را خداوند باعثه انجام بده. شاول از سوی خداوند مسجده. به مقام پادشایی رسیده. به همین شکل داوود نیز مسجده. اما شاول اول مسجده. و این کار خداونده که او را کنار بزنه و راه را برای داوود باز کنه. ولی داوود به این احترام میگذاره. و دست به روی مسجد خداوند دراز نمیکنه. و حتی وقتی که ردای شاهانه اون رو پاره می کنه و با این کار اون رو خار و فروتن ساخته وجدانش نراحت می شه دیگه اون ردای شاهانه شاول اکنون آسیب دیده و اگر اون رو بتن کنه احمقانه جلوه می کنه و حتی از این کار نیست داود احساس نراحتی می کنه دوستان امروز مسیانی هستن در کلیسای مسیح که علیه کسانی که صاحب قدرت هستن مثل نخست وزیر یا پرزدین در امریکا صحبت میکنن علیه اونا سخن میکنن و اونا توهین میکنن و حرفای بدی علیه صاحب منصبان دولت میزنن ولی اینجا ببینیم داوود وقتی که گوشه ردای پادشاه رو پاره میکنه دوچار عذاب و وجدان میشه نه دستان برای ما مسیحیان احترام به صاحب منصبین هست. هرگز نباید توهین کنیم و تغییر کنیم و کوچک بشماریم کسانی رو که خداوند به اونا قدرت داده. بله ما حقیقت رو باعثی بیان بکنیم خطایای اونا رو به اونا نشون بدیم کارهای اخلاقیشون و شرارتهاشون رو به اونا نشون بدیم. و اگر این کار انجام بدیم شاید مثل یحیا تمید دهنده گردن ما رو بزنن ما حقیقت رو میگیم اما هرگز به صاحب منصبان توحید نمی کنیم اما متاسفانه از سوی رهبران مسیحی این کار صورت می گیره علیه نقص وزیر و یا رئیس جمهور کشور های هفت پس داود با این سخنان مردان و خدا مدقاعت کرده آنان را از حمله به شاول باز داشت ما شاول برخواست و از غار بیرون آمده به راه خود رفته اونگاه داوود برخواسته از غار بیران آمد و شاور را از پشش سرسته دازد و گفت ای سرورم پادشاه چون شاور برقب نگریست داوود خم شده روی خود بر زمین نهاد و تعظیم کرد و این کار شجاحت زیادی میخواد داوود شاور رو میتونه که او مرد خطرناکی هست اما شاور با شجاع داوود با شجاع توضیح میده که او رو به قت نرسونده و بی گناهه و قصد قتل او رو نداره اما بسیار شجاعه که گناهه شاور رو به او یاداوری کنه آی 11 ای پدر من بینگر گوشهی ردایت را در دست من ببین از این که گوشهی ردایت را بریدم اما تو را نکشتم بدان و دریاب که هیچ شرارتی در من نیست من به تو گناه نوزیدم و بعد آی دوازده میگه خداون میان منو تو داوری کند باشد که خداون داد من را از تو بت ستاند اما دست من بر زد تو نخواهد بود آی شونزه چون داوود از گفتن این سخنان به شاول بازی استاد شاول گفت ای پسرم داوود آیا این صدای توست مشخصه که داود پسر فیزیکیه شاول نیست اما یکی از جنرال هایی بود مرد جوانی بود که برای او چنگ می نواخت اما شاول رو به شکل دوستانه پسر می خونه و بعد می خونیم که به آواز بلند گریست بسیار حیرت هاوره پادشای بسیار مغروری مثل شاعور اکنون میزنه زیر گریه در برابر جنرالها و فرماندهان لشکرش و خود را آدم حقیر و احمق اینشون میده و اجازه میده به شکل غریبی در برابر همه تحقیر بشه آی هفتاب پس به داوود گفت، تو از من پارساتری، زیرا تو با من به نیکی عمل کردی، اما من به تو بدی کردم آی بیس، اینکه می دانم که تو به یقین پادشا خواهی شد و پادشای اسرائیل به دست تو تسبیت خواهد گشت چه تغییریست در شاؤل این دکتاتور پرخشونت که به این شکل به شکل عمومی خودش خار می سازه و اعلام می کنه که داوود پادشاه خواهد شد آیه سی و دو پس آیه بی سی اک اکنون برایم به خداون سوگند یاد کن که بعد از من نسل مرا منقطع نسازی و نام مرا از خاندانم پدرم مهم نکن می خونیم که شاول به خانه خود بازگشت، اما داوود و مردانش به مخفیگاه خود رفتند. دوستان در اینجا ما شعور رو داریم که به نظر میرسید توبه کرده میزانی از شرم و خجالت داره برای کار خودش. احساس ندامت می کنه. به آواز بلند گریه می کنه و می دونه که چه باعثی می کرد و اون کار رو انجام نداده و حتی می دونه که داود روزی پادشاه خواهد شد. اما کاری که شاول انجام نداد این بود که نصفت به خداون توبه نکرد. در هر مورد شاؤل این کار انجام می ده. احساس ندمت می کنه، پشیمان می شه، گوی مرد دیگهی می شه و گوی داره زانو می زنه و پشیمانه اما هرگز نزد خداون توبه نمی کنه. این نکته اصازی هست که در اون وجود نداره. عده از افراد معتاد نیست به همین شکل هستند. اینا بسیار احساسی هستند. یک باره می زنند زیر گریه اینه وچه ها. من بیا دارم سالا قبل عده از متفکرین تحقیق انجام دادند. و دیدن که همین رفتار در این افراد جوان دیدی میشه که به موسیقی دائم گوش میدن اینا دائم به اون موسیقی پاپ گوش میدن و این معاققین دیدن که اینا کسانی که دائم این موسیقی گوش میدن روشون این تأثیر داره و اینا یک بار ممکن استاسادی بشن و گریه کنن و رفتار بسیار بچگانی نشون بدن اما اون تأثیری که ما اینجا در شعر میبینیم خانجی که فرا مگیریم این هست وقتی که ما مردم رو دوت میکنیم تا به خداون ایسای مسیح ایمان بیارن ما اونا رو احساساتی نمی کنیم تا بزنن زیر گریه بلکه عقل و اندیشه اونها بایستی به کار بیوفته باید در یابن که اونا گناهکارن باید در یابن که مسیح چه کار انجام داده و راه نجات چه هست و شرط آمدن نزد مسیح چه هست در بشارت انجیل ما سعیده می کنیم مردم رو احساساتی کنیم تا اینا احساساتی بشن و تصمیم بگیرن من می خواهم مسیحی بشن ایده هستن که در کلیسه از موسیقی استفاده میکنن تا مردم رو جرب کنن، جوانها رو جرب کنن و یا میگن بساید ما تاعت رو، دراما رو وارد کلیسه بیار میشه که مردم علاقه مند میشن، جز میشن نه دوستان؟ راه کتاب مقدس اینه که باید ذهن و اندیشه و عقل آدمی ابتدا متأثر بشه و دریابه به چه علت نیاز داره به یک نجات دهنده چرا باید نجات پیدا کنه؟ در اینجا دیدیم که شاول یک باره تغییر یافته گریه می کنه اما دوبه ای در رو دیدی نمی شه و کار مبشه نبایستی به شکلی باشه که مردم رو احساسی کنه احساساتی کنه تا تصمیم بگیرن بلا فاصله مسیحی بشن و غیره اگر روایت شعور رو در اینجا بخونیم میبینیم که شعور بس از اینکه گریه میکنه و پشیمان میشه باز میگرده و داود نیز به مخفیگاه خودش میره و درستی که برای ما هست در مورد بشارت انجیل هست که چگونه انجیل رو بشارت بدیم و در فصول بعد خواهیم دید که چگونه خداوند با او خواهد بود و او رو برکت خواهد داد
پیروزی ایمان و اعتماد ما در سختیها
Series اول سموئیل
How trust Triumphs in tests of Faith
Sermon ID | 111257474383 |
Duration | 34:43 |
Date | |
Category | Bible Study |
Bible Text | 1 Samuel 20-22 |
Language | Persian |
Documents
Add a Comment
Comments
No Comments
© Copyright
2025 SermonAudio.