00:00
00:00
00:01
Transcript
1/0
کتاب اول سمائل، فصل نو، آیه اول مردی بود توانگر از قبیلی بنیامین به نام قیس، بسر عبیئیل، بسر سرور، بسر بکورت، بسر عفیه از بنیامین اولا پسری جوان و خوش اندام بود شاول نام که در میان بنی اسرایل مردی خوش اندام تر از اول نبود و از تمامی مردانی دیگر نیست سر و گردنی بلند تر بود باری اولاهای قیس پدر شاول گم شد پس به سر خود شاور را گفت ایک از خادمین را با خود برگیر و برخواسته به جستجوی اولاغ ها برو. پس رفته نواهی مرتفع افراین و سرزمین شلیشه را زیر پانه هادند. ولی اولاغ ها را نیافدند. آنگاه از سرزمین شعلیم عبور کردند، اما اولاخها درانجا نیز نبود. سپس از سرزمین بنیامین گذشتند، ولی باز آنها را نیافدند. جان به سرزمین صوف رسیدند، شاول به خادمی که همراهش بود گفت، بیا تا بازگردیم و بعدا پدرم از فکر اولاخها گذشته، نگران ما شود. ولی خادم در جواب گفت، اینک مرد خدایی بسیار محترم در این شهره از که هر چه میگوید واقع می شود. اکنون بیا تا به دانجا رویم، شاید بتواند به ما بگوید از کدامین راه باید رفت. شاول به او گفت، ولی اگر برویم چه چیزی میتوانیم برای او ببریم؟ نانهای خورجین ما تمام شده و حدیه نداریم که برای مرد خدا ببریم. پس چه داریم؟ خادم دیگر بار در جواب شاول گفت، من اینجا با خود ربعه مثقال نقره دارم. اون را به مرد خدا خواهم دا تا به ما بگوید از کدامین راه باید برویم. در گذشته هرگاه کسی در اسرائیل برای درخواست چیزی از خدا می رفت می گفت بیایید نزده بسیر برویم. زیرا آنکه امروز نبی خانده می شه و در گذشته بسیر خانده می شد. پس شاول به خادمه خود گفت نیکو گفتی برویم. منابرین به شهری که مرد خدا دران بود ره سفار شدند. همچنان که از تپه بالا می رفتند تا به شهر برسند به چند دختر جوان برخوردند که برای کشیدن آب بیرون می آمدند. از ایشان پرسیدند آیا بصیر اینجاست؟ گفتند آری اینکه قدری جلوتر از شما از حال بشه تابی چون همکنون به شهر در آمده است. زیرا امروز قمره در مکان بلند قربانیست. و مجرد ورود به شرح او را خواهید یافت، بیش ازان که به جهت خوردن به مکان بلند براید. زیرا تا اون نیاید، مردم چیزی نخواهند خورد. چون اون میباید قربانی را برکت دهد. پس ازان دعوت شدگان خواهند خورد. حال بروید زیرا دردم او را خواهید یافت. پس آنان به شرح برامدن و هنگام ورود به شرح سمائر را دیدن که به جانب ایشان بیرون میامد تا به مکان بلند برود. اما یک روز پیش از آمدن شاول خداوند بر سماهل آشکار کرده بود که فردا در چونین ساعتی مرده ای را از سرزمین بنیامی نزده تو خواهم فرستاد او را به رهوری برقوم مست کن. او قوم من اسرائیل را از دست فلسطینیان نجات خواهد داد. زیرا که بر قوم خود نظر کردم چون که فریادشان به من رسیده است. انگامی که سمایل شاور را دید خداوند به او گفت این همان فرده است که از او با تو سخن گفتم. او کسی است که قوم من را رحبری خواهد کرد. و شاهول در میان دروازه نزدیک سماهل آمد و گفت مرا بگو که خانه بسیر کجاست سماهل در جواب گفت بسیر منم پیشا پیش من به مکان بلند برای زیرا امروز با من خورا کاید خورد سبگاهان تو را مرخص خواهم کرد و هران چه درد دل داری به تو خواهم گفت. برای اولاهایت که سه روز بیش گم شده نگران ما باش؟ چرا که پیدا شدند؟ زیرا تمامی آرزوی اسرائیل برای کیست؟ آیا نه برای تو و برای تمامی خاندانت؟ شاول پاسخ داد، ولی آیا من یک بنیامینی یعنی از کوچکترین قبیله ی اسرائیل نیستم؟ و آیا طایفه من کوچکترین از تمامی طوایف قبیله ی بنیامین نیست؟ پس چرا این گونه با من سخن میگویی؟ انگاه سمائل شاول و خادمش را گرفته به میهمان خانه آورد و در صدر دوت شدگان که نزدیک به سیتن بودن جای داد و با عاشپذ گفت تک گوشتی را که به تو داد و گفتم کنار بگذاری بیاورد پس عاشپذ ران را با هر چه بران بود آورد و در برابر شاول ناهد و سمایل گفت اینکه آنچه کنار گذاشته شده بود در برابر تو نهاده شده است. بخور. زیرا که از زمانی که بران شدم تا مردم را دوت کنم به جهت این موقعیت خاص برای تو نگاه داشته شده بود. پس شاول در آن روز با سمایل خوراک خورد و چون از مکان بلند به شهر در آمدند، او با شاول بر بام خانه سخن گفت. آنان سپید دمان برخواستند و سمایل شاول را بر بام صدا زده به وی گفت برخی استاتو را روانه کنم. پس شاهول برخواسته و هر دوی ایشان یعنی او و سمائل از خانه بیرون رفتند. انگامی که به طرف هومه شهر می رفتند، سمائل به شاهول گفت، به خادم بگو جلو تر از ما برود. و خادم جلو رفت. سپس گفت، حال، تو خودقدری اینجا به ایز تا کلام خدا را به تو بشنوانم. اگه سمائل ظرف روغن را برگرفت و بر سر شعور ریخته او را بوسید و گفت خداونت تو را مست کرده تا بر قوم اسرائیل حاکم باشید. تو بر قوم خداونت حکم خواهی راند و آنان را از دست دشمنان پیرامونشان نجات خواهی بخشید. و نشان این که خداوند تو را مست کرده تا بر میراس او حاکم شوی این خواهد بود. که چون امروز از نزد من بروی کنار مقبری راهیل در قلم رو به بنیامین در سلسخ به دو مرد برمی خوریم. آنان به تو خواهند گفت اولاخهایی که به جستویویشان رفته بودی پیدا شده است. اکنون دیگر پدرت نه نگران آنها بلکه نگران شماست و میپرسد برای پسرم چه کنم. سپس از آنجا پیشتر رفته به بلوت طابور خواهی رسید. آنجا به سه مرد برمی خوری که به حضور خدا به بیتائیل می روند. ایکی از آنان سه بزغالبا خود می بره دیگری سه قرسنان و سه ومی مشکی شراب آنان ترها سلام گفته دو قرسنان به تو خواهنداد که از ذستشان خواهی پذیر افت. پس از آن به جبعه الوهیم خواهی رسید که قرابل فلسطینیان در آنجا هست، انگامه که به شهر رسیدی به دسته ای از انبیا برمی خوری که از مکان بلند فرود می آیند و امراح با نوای چنگ و دف و نی و بر بعد که پیش رویشان نواخته می شود نبووت می کنند. اونگاه روح خداوند بر تو وزیدن خواهد گرفت و با ایشان نبووت کرده به مردی دیگر مبدل خواهی شد. چون این نشانه ها بر تو رخ نماید هر چه دستت میابد بکن زیرا خدا با تو است. پیش از من به جلجال برو و اینکه من برای تقضیم قربانی های تمام سوز و زبه قربانی های رفاقت نزد خواهم آمد. هفت روز منتظر باش تا نزد بیایم. وان چرا باید انجام دهی به تو بگویم. وگر خداوند خاندن کلامش را به ما برکت بخشد. موضوعی که به اون فکر میکنیم این است که آیا شعول نجات یافته بود یا خیر؟ همچنان که این آیات ابتدایی رو میخونیم در فصل نوه کتاب اول سماهل میبینیم که در موردو گفته شده که پسری جوان و خوشندان بود. به ما گفته نشده که او مردی خداپرسته. و یهوب خدا رو دوست داره بلکه این فردی از که ظاهر بسیار خوبی داره این موضوع تکرار شده نه فقط به ما گفته شده که او جوان و خوشندام بود بلکه خوشندام تر از او در اسرائیل کسی نبود ظاهر بسیار عالی داره از تمامی مردان دیگر سر و گرندنی بلند تره و کنون آخرین داوران یعنی سمایل پیر شده و خداوند او رو فراخوند تا پادشاهی رو اندخاب کنه قوم منی اسرائیل فریاد برداشته بودن تا پادشاهی داشته باشند مثل اقوام بودپرست اطرافشون سمایل به اونا هشتار داده بود که پادشاه اونا گهوف خداست و در پاسخ به اونا هر زمانی که نیاز بود خداوند داوری فرستا تا اونا رو نجات بده و نیازی به پادشاه زمینی نداشتن اما اونا میخواستن مثل اقوام دیگه باشن اونا به دنبال ظاهر بودن اونا به دنبال قهرمانی بودن که به او ببالن و افتخار کنن میخواستن درباری داشته باشن، درباریان باشن سمایل اینا رو با اونا هشتار میده در مورد اون هزینهی سنگینی که باعثتی به پردازن و اون پادش ها تداد زیادی از مردان شما رو بدل به سربازان و خودش خواهد ساخت و این چیزی بود که بنی اسرایل میخواستن اونا نمیخواستن همه شن به جنگ برن بلکه میخواستن تعداد خاصی انتخاب بشن تا بقیه راحت بنشینن و به کار مزهشون برسن و دیگر سربازان برای اونا بجنگن. چنان که در بین عقوام و بود فرست این کار صورت می گرفتن. و خدای زنده در خشم خودش به اونا پادشاهی میده. این چیزی نبود که برای اونا ایدال باشه بلکه مجازاتی بود از سوی خداوند. و اگر تاریخ پادشاهان رو بخونید میبینید که در طول اون تاریخ این یک مجازات هست برای اونا. زیرا اونا شیویر که خداوند فرام کرده بود رد کردن. فهست پادشاهی برای اونا یک نوع مجازات بود. اما از توی دیگه پادشاه یک نمونه ناکاملی بود از مسیحایی که خواهد امد. بهترین پادشان مثل داوود که البته او ایراتای خودش رو نیز داشت. اولگوی بود و نمادی بود از اون پادشاه کامل، اون شاه منویی که خواهد آمد، مسیحای معود، پسر و خدای زنده، بلاوه سو و من داشتن سیستم پادشاهی این اشتیاق و آرزو رو اونا می داد که در انتظار اون پادشاه موعود باشن یعنی خداوند مایسای مسیحی که خواهد امد. چهارو من سیستم پادشاهی کسی خداوند به اونا داده شد درسی هست برای کلیسای عهد جدید ممکنه بپرسیم به چه علت اینا برای ما مکتوبه پلوس به ما میگه که اینا برای تعلیم ما هست که مکتوب گشتند. تا ما ایمانداران عهد جدید از اونها درست بگیریم ما هم در کلیسا به دنبال پادشاه نیستیم مثل کلیسای کاتولیک او در اونجا پادشاهی هست پاپ دقیقا شبیه یک پادشاه هست و فرمان روایی میکنه و این درس های عهد قدیم به ما میگی که خداوان در خشت به اونها پادشاهی داد بلاوه وقتی که بعضی از کلیسه ها به دومال یک کلیسه های گسترده جهانی هستن تا همه کلیسه ها تحت یک قدرت قرار بگیرن ویا کلیسه های زیادی تحت یک کلیسه ها قرار بگیرن این هم شباهت همون سیستم پادشاهی هست. دستوریتی کلیسا بایستی مستقیمن جوابگو به خداقند مایسای مسیح باشه و جمع شدن گروه های از کلیسا و هم رعش شدن اونها و قرار گرفتن زیر چطر بزرگ شبیه همین سیستم تادشایی هست و بعد معمولا در این جاه ها یکی از شبان ها فرد مهم می می شه، ثروت زیادی بهش می دن، هزینه زیادی به اون تعلق می گیره و اون قهرمان این کلیسه ها می شه در اینجا ما اولین پادشاه اسرائیل رو داریم در بینید خدافن چگونه از طریق مشیتش زمینه رو آماده میکنه تا شعور به دیدار سمائل برسته تا این پادشاه جدید انتخاب بشه سمائل عمرو حشدار داده و در اینجا چنان که خوندیم اولاهای پدر شاول گم میشن و شاول فرستاده میشه تا اونها رو پیدا کرده و نزد پدر بازگردونم. در این آیات ابتدایی در مورد خصوصیت اخلاقی او واید دل او چیزی ما گفته نشده. و یا تجارب منویی که داشتم. هیچ گدوم از اینها رو نداره تناچی که شاول داره ظاهر خوبی هست. اما ممکنه پرسیده بشه که چرا گمشدن اولاها برای ما مکتوب شده اینجا؟ شاول مرد خوشندام و بسیار قد بلنده و بلافاصله در آی سه میخونیم که اولاهای پدرش گم شده و میبینیم که شاول برای یافتن اونا فرستاده میشه کسی که قرار پادشاه بشه شاید این اولاها برای پدر او بسیار خواست بودن و نگرانه و باید به سرشو بفرسته تا اونا رو پیدا کنه بعضی از مفسدین اعتقاد دارن که اینا اولاهای هستن که از اونا استفاده می شده و از اولاهای ماده استفاده می شه تا به این شکل اولاهای زیادی به دست بیارم در شریعت موسا البته داشتن اصب ممنوع بود و اولاه ها بسیار مهم هستند. اما به چه علت در اینجا مکتوب شده که این اولاه ها گم شدند؟ اهمیت در اینجا هست. شاول و پدرش جزبه مردان خداپرست قوم نیستند. تنها راهی که میشه اونها رو به رامه آورد جایی که محل پرستش هست این از که خداوند باعث بشه تا اون اولاها گم بشن و این جوان به حرکت در بیاد تا به اونجا برسه زیرا این هرگز به اونجا نرفته اعتمالاً پدرش تصور میکنه که اولاخار بسیار دور نشدن ما زمانی که شعال با خادمش به حرکت در میاد اونها رو در مراته افراین و شلیشه نمیبینن و به سوی حرکت میکنن که مکان پرستشی هست در رامه و فاصله این ودوده پنج یا شیش کلومتر هستن اونو از زرزمین بنیامین نیست اوبور می کنند و زمانه که به صوف می رسند شاول می گه بازگردین مبادا تدرم نگران ما شود به نظر مثل شاؤل با همه زاهر مردانش کسی از که به فکر پدرش نیست هست. البته در این زمان سنه و حدود چهل سال هست. پس یک جوون بیس ساله نیست. چهل سال از سنش گذشته و متحله احتمالا یوناتان اکنون نوجوانیش هست. و در این شرایط به فکر پدرشه و میگه باید بازگردم و باید پدرم نگران میشه ما خادم یا اون مرد جوانی که با او هست ما نمیشه و میگه در اینجا یکی از مردان خدا هست که حتی چه بگویه واقع میشه اونا از رامه بسیار دور نیستن در نزدیک اون ناهه قرار دارن و به نظر می دهید که شاول هیچ اطلاعی نداره نمی دونه که در اون جایی که از خادمین خداوند هست کسی که بسیر خونده می شه و خادمش باید بو بگه به نظر بگید شاول که به زودی بایستی پادشاه قوم بشه نمی دونه که سماهل که هست و سماهل در کجا قرار داره و خادمش هست که با دویاد آوری کنه شاول میگه اگر برویم چی چیزی با خود ببریم ما دستمون خالی هست چیزی نداریم نزد مرد خدا ببریم این شاید آلت احترامامی زی داشته باشه اما به نظر میرسه که در نظر شعول سمعول ویا این فرده که بسیر خونده میشه شعول که هرگز به اونجا نرفته به نظر شعول باید این فرد مثل یک فاعلگیر میمونه و باید بهش پول بدیم و میگه ما پولی نداریم که به این مرد فاعلگیر بدیم و به نظر میرسه که پدر شعول اون مبلغ رو دست شاؤل نداده بلکه داده دست اون خادم و او با خودش ربع مسقال نقله داره و میگه اون رو به مرد خدا میدیم تا به ما بگه که از کدام سبایت برویم و در اینجا شما بار دیگه مشیت و خداوند رو میبینید که دقیقا در همون زمانی که به طبه میرسند چند دختر جوان هستند که برای کشیدن آب اومدند و میگن اگر اکنون برید سماعه رو خواهیدید و اونا به شهر وارد میشن و دقیقا در همون لحظه سمایل هست که داره از شهر بیرون میاد گوین کاملا بر حسب اتفاق تصورتی که این کاملا محشیت خداوند هست که این برنامه ریزی کرده تا به این شکل شاول به دیدار سمایل میرسه ولبته خداوند به سمایل گفته بود که فردا من پادشان خود را نزده تو خواهم فرستا تا اون را محس کنیم کسی که میتونه قوم و خداوند را در نبرد رهبری کنه هرچن که به نظر میرسته شاول توانای اون را نداره مگر ظاهر خوبی که داره و حتی خودش نمیتونه از پولی که پدرش میخواد بده مراقبت کنه و باید خادم اون را هم کنه از امان که سمائل شاور رو میبینه خداوند به اون میگه که این همون مرد است که از او با تو سخن گفتم شاور مشخصه که هرگز سمائل رو ندیده در آیه هیچده میخونیم که وقتی که او رو میبینه میگه مرا بگو که خانه بسیر کجاست شاور چهل سال از سنش میگذره و در نزیکی او سمائل ساکنه و هرگز او رو ندیده و سمائل اون نوائی حرکت می کرد و بدون شک از نهایی بینیامین نیز دیدار کرده بود. اما شاول علاقه به دیدن اون نداشت و این اولین باریه که پادشاه اسرائیل سمائل رو می بینه. سمائل در پاسخ می گه بسیر منم و هران چرا که در دل داری به تو خواهم گفتم. سمایل به اون میگه اولاهایت که سه روز پیش گم شده برای اونا دلواپه از ما باشد چرا که پیدا شدن و اصلا پس میگه تو آرزوی اسرائیل هستی شاال پاسخ میده ولی آیا من یک بنیامینی یعنی از کوچکترین قبیلی اسرائیل نیستم؟ آیا طایفه من کوچکترین از طوایف قبیلی بنیامین نیست؟ به نظر میرسه که شاول بسیار فرد فروتنی هست و اکنون که فراخونده تا پادشاه بشه در وحله اول علاقه زیادی نشون نمیده اگه سمائل شاول و خادمش را گرفته به میمان خانه آورد در سطر دوت شدگان که نزدیک به سیتن بودن جای داد و با آشپس میگه که گوشت خاصی را جلوی او بذار و آشپس ران را با هران چه بود آورد و برابر شاول نهاد و سمایل گفت آن چه کنار گذاشته شده در برابر تو نهاد شده است بخور آیه 27 روز بعد هست انگامی که به طرف هومه شهر می رفتند سمایل به شعول گفت به خادم بگو جلوتر از ما برود و خادم جلوتر رفت سپس گفت حال تو قدر اینجا بئیست تا کلام خدا را به تو بشنبانم فصل ده آیه یک، انگاز سمائل ظرف روغنی را برگرفت. سمائل این رو با خود هم می کرد. اعتمالاً یک شیشهی کوچیک هست و میزان اندکی روغن درش هست. اگه سمائل روغن را برگرفت و بر سر شعر ریخته او را بوسید و گفت خداوند تو را مست کرده تا برقوم او اسرائیل حاکم باشی تو برقوم خداوند حکم خواهیراند و آن را از دست دشمنان پیرومانشان، پیرامونشان نجات خواهی بخشید البته شاؤل پادشاهی هست که از خداوند نافرمانی میکنه ابتدا پیروزی بزرگی داره و همونیان را شکست میده اما جدای از اون که از دشمنان داود هست به مدت سالها و تمام طلاششو میکنه تا او رو ناهوت کنه و خصوصیت بد اخلاقیش رو بروز میده که برای ما در کتاب مقدس مکتوبه و جالبه وقتی که مست میشه در خارج از شرح هست در میزان کمی روغان بر سرش ریخته میشه زیرا هرچند که به شکل قانونی پادشاه اسرائیل هست و خداوند در خشم اون پادشاه رو اونا داده بود اما خصوصیت یک پادشاه خدا پر اصلا نداره اجالبه که سمائل به اون میگه خداوند تو را بر قوم حاکم ساخته تا بر میراس و اون حاکم باشیم حاکم کسانی هست که به خداوند تعلق دارن اونها قوم منی اسرایل میراس خداوند هستند و شاول باید این رو به یاد میداشد ثبت از سمائل سه نشانه به شاول میده آیه دو و چونین میگه چون امروز از نزد من بروی کنار مقبر راحیل در قرمز رو به بنیامین در سلح به دو مرد برمی خوره آنان به تو خواهند گفت اولاهایی که بجاست شویشان رفته بودی پیدا شده است اکنون دیگر پدرت ندل واپس آنها بلکه دل واپس شماست و میپرسد برای پسرم چه کنم اهمیت این نشونه اول اینه که ثابت می کنه که سماهل مرد خداست و آنچرا که او می گه به حقیقت خواهد پیوست. او یک پیانبر راستینه و زمانی که شاغل حلکت می کنه اتمینا داره که توسط پیانبر راستینی تطهین شده. زیرا آنچه گفت به حقیقت می پیوند. سمول میگه زمانی که من رو تر کردی دو مرد رو کنار مقبره راحیل خواهی دید اون مقبره ای که از مکانهای بسیار محترمه برای قبیله بنیامین زیرا راحیل زمانی که بنیامین رو به دنیا میاما یعنی پدر قبیلی بنیامین از دنیا رفت ولی ازا مقبره ای او برای قوم بنیامین بسیار بسیار محترم هست و اونا میومدن کنار مقبره راهیل و برای او میگریستند و به گذشته فکر میکردن که چگونه خدابند قوم منی اسراحیل و فراخوند و بزرگ ساخت و این مکانی هست که بسیار حالت آتفی داره برای قبیل بنیامین جایی که در کنار اون مقبر فکر میکردن این نکته اول هست شاول به جای فرستادی میشه که به فکر میوفته جدی باشه کنار مقبر یه راهیل یا داشته باشه به که تعلق داره تاریخ قوم منی اسرائیل و این دیده ها در کنار مقبری راهیل روی میده خب البته این ممکنه به من و شما مربوط بشه شما قبل از اینکه مسیحی بشید ممکنه اینکه فردی باشید که بسیار شوخه و جوک میکه و غیره اما زمانی که ایمان میارید یه اونشگاهی مسخرا رو کنار میگذارید یک فرد جده میشید و واقعا باید فکر کنی که شما کسی ای که از فرزندان خداوند هستید تر خدمت او وقف خدمت او و بعد او گذشته نگاه میکنی امون جوری که شاون رفت و کنار مقبر ایراهی شما نیست به گذشته فکر میکنی به اون روزی که برای اولین بار انجی رو شنیدید و چگونه خداوند بر شما رحم کرد و زندگی شما رو اول عوض کرد بدل صاخبه یک مسیحی با خود فکر میکنید بله من عوض شدم من دیگه اون شوقی ها و مسخرگی ها رو باید کنار بگذارم باید یک مرد جدی باشم و اگر به ویژه شما به شکلی برای کار خداوند کمک میکنید خدمت میکنید خداوند رو به این بسیار نیاز دارید که باید بسیار جدی باشید نشونیگ دوم برای شاول آی سه سمال ادامه می دهیم سه پس از آنجا پیشتر رفته به بلوت تابور خواهی رسید آنجا به سه مرد برمی خوری که به حضور خدا به بیت ایل می روند ایکی از آنها سه بزغال با خود می برد دیگری سه قرسنان و سه ومی مشکی شراب آنها توراست سلام گفته دو قرسنان به تو خواهن داد که از دستشان خواهی پذیرفت به چه ردون ها به شاول سلام میگن؟ و شخص شما در اینجا مشریت و خداوندو میبینید قبل از اینکه این واقع روی بده سمایل از اون آگاهه یا ایک پیامبر راستینه و به شاول میگه میگه اونها رو دقیقا در اون مکان خواهی دید و اونها به تو سه قرس نان و مشکی شراب میدن البته نانهایی که امرانیان میپخدن مثل نانهای ما بزرگ نیست بلکه بسیار کوچیکه و این سه مرد که دارن به بهتئیل میرن از دارای خودشون سه نان کوچیک و مشکی شراب رو میدن گویی سمایل به شاور میگه خودت رو بزرگ نبین اون نان رو از دست این مردان فقیر بگیر تو قرار پادشا و اونا باشی اما در حقیقت بایستی خود رو خادم اونا ببینی تو واوسته به اونا هستی و زمانه که به تو ده یک رو دادن و به تو کمک کردن تا از تو حمایت کنن از اونا سوی استفاده نکن از اونا مالیات زیادی نگی تا قصر بزرگی برای خودت فراهم کنید. البته شاول این کار انجام نمیده و پادشان بعدی البته این کار رو می کنند. از این نشانگ دوم درش پیامی هست. ممکنه برای شما هم پیامی داشته باشه. منو شما به عنوان یک مسیحی باید زندگی سادهی داشته باشیم ما خودو خادم خداوند ایسای مسیحی میبینیم به فکر نیستیم که زندگی مجللی داشته باشیم و هد چرا که خواستیم برای خودمون بخریم و خونهی مجلل وغیره وغیره بلکه باستی خادمین خداوند باشیم همچنین شبانهای کلیسا قهرمانها نیستن افراد سروتمندی نباید باشن اونها نیست و بستن به اون دهیه که کلیسا به اونها میده شبان های کلیسا باید زندگی ساده ای داشته باشند. نشانه ۳ سمول ادامه میده پس از آن به جبعه الوهیم خواهی رسید که قرارول فلسطینیان در آنجاست انگامی که به شهر رسیدی به دستی از انبیا برمیخوری که از مکان بلند فرود میایند و همراه با نوای چنگ و دف و نی و بربت که پیشی رویشان نواخته میشود نبوت میکنند انگاه روح خداوند بر تو و زیدن خواهد گرفت و با ایشان نبوت کرده به مردی دیگر مبدل خواهی شد. البته هنوز معبد ساخته نشده و داوود سیستم پرستشی و منظم نساخته و لذا میبینیم که چنگ و دف و نی و بربت هست اما اینا در پرستش و خداوند ازشون استفاده نمیشود همه اینا قبل از اصلاحاتی که پیش میاد در زمان ساخته معبد خوشحاصه که سمائل مدرسه ای داشت و این انبیار رو در اونجا فراهم میکرد و اونها درست میداد و این وائزین رو آماده میکرد تا بین قوم خدافند کلام رو برسونن و با این وسائلی که دارن پرستش میکردن و در اینجا گفته شده که نبووت میکردن نبووت دو معنا داره اولا گفتن آنچی که در آینده روی خواهد داد و یا صرفا بیان کردن آنچی که در کلام و خداون مکتوبه یعنی ستاهیش خداوند، پرستش را اموزهای در کلام خداوند ترایشیش سمایل میگه که توسط کار رول قدس شاؤل بدن میشه به ایک فرد جدی مردی جدی به مردی دیگر مبدل خواهد شد. اعتمال زیاد خداوند به اون شجاعت میده. به اون توانایی رو میده که ضروریه برای پادشاه تا بتونه اداره کنه و کنترول کنه. این اتیه و این خصوصیاتی که ضروریه برای پادشاه شاول اونها رو نداشت به او عطا می شه. این مناه است که می گه به مرد دیگر مبدل خواهی شد. نایه هفت چون این نشانه ها بر تو رخ نماید هرچی دستت بیابد بکن. زیرا خدا با تو است. به دین مناه که زمانی که فرصت پیش اومد تخیل نکن. این نشانه سروم زمانی هست که روح القدس در دل ما کار می کنه. و من ما حیات تازه می دهم و ما رو بدل می سازه به مسیحان واقعی و ما خصوصیاتی می دهی که ما قبلن نداشتیم بدل می شیم به مخلوقاتی تازه های هشت سمایل ادامه می دهه پیش از من به جلجال برو و اینکه من برای تقدیم قربانی های تمام سوز نزد خواهم آمد هفت روز منتظر باش تا نزد بیایم و آن چرا باید انجام دهی به تو بگویم چون شعور روی گردانی تا از نصر سمال برود، خدا او را دلی دیگر داد و در در اون روز تمامی نشانه ها به وقوع پیوست. به جمعه که رسید، دسته انبیه ها به شعور برخوردن و روح خدا برو وزیدن گرفت و اونی از درمیانشان به نبوت کردن مشغول شد. و چون همه کسانی که او را از پیش می شناختند دیدن که چگونه با انبیه ها نبوت می کند، از ایک دیگر پرسیدن به سر قیس چه واقع شد آیا شعور نیست از جمعه انبیاه است؟ مشقص کسانی که شعور رو می شناختن انتظار اینو نداشتن که در بین اون انبیاه باشه در بین اون افراد مقدس بدل شده به ایک مرد جدی و متفاوت رضا به ایران در اومدن. مردی از حاضرین پاسخ داد و گفت و پدر آنان کیست. از این سبب این ذرموز مسل شد که آیا شاول نیست از جنبه انبیاه است؟ به نظر می رسید که بعد از این واقع شاؤل بدر می شی بی ایک مرد دیگه اما آیا واقعا نجات یافت؟ آیا تحول روحانی رو داشت؟ خیلی خیلی نجات نیافت واسه اوی خداوند ترد شد و بعد اقدام به خودکشی کرد پادشاهیشو از دست داد خداوند کاملا به اونو نشون داد از زبان سماهل که او شایسته ی این ماغیتش نیست. اما هرچند که نجات نیافته بود، اما خداوند تا حدی او رو تغییر داد. و این احتمال وجود داره. برای کسی که کلام خداوند رو میشنه به، تغییری بکنه. کلام رو بهتر به فهمه، علاقه من بشه، ظاهرن متفاوت بشه و کلیسه رو دوست داشته باشه و مثل گزشته نیست. و شما اون فرد رو ببینید و با خود بگیرید این فرد مسیحی شده اما احتمالش هست که این فرد نیست مثل شعول باشه سرفن علاقه مند شده یه کار طبیعی در این روی داده و این کار رول قداس نیست این فرد واقعا مسیحی نشده اما سؤال اینه که چه چیزی کم هست؟ اگر شاول نجات نیافته چه چیزی کم هست؟ وقتی که این آیاتو متعلق کنید در فصل بعد خواهیم دید شاول دو خصوصیت رو دارا نبود او هرگز از گناهانش توبه نکرد در طول زندگیش هرگز نمیخونیم که او توبه کرده باشه در فصل پونزده پس از این که گناه بزرگی انجام میده در برابر سماهل میسته و میگه من گناه کردم اما توبهی واقعی نبود و سمایل نیز درکت که او طوبهش واقعی نیست و او رو رد می کنه و خداون نیز او رو رد می کنه و در مورد شاور گفته شده که تو گفتی که من خطا کردم، گناه کردم صرفاً برای این که پادشاهی تو حفظ کنی و شاور این رو فقط به سمایل گفت نزد خداون طوبه نکرد بس شعول هرگز توبه نکرد هرگز مجاب نشد که گناهکاره زمانی که میخونیم و گناه میکنه و میگه خب من اشتباه کردم احساس نکرد که چه خطای بزرگی مرتکب شده واقعا مجاب نشد بود که گناهکاره نکته دیگهی که در شاول دیده نمیشه او هر کس از فرامین خداوند اطاعت نکد. هر کاری که شاول انجام میده زمانی که خداوند به او فرمانش رو میده او نیمی از اون را انجام می ده. هر کس به شکل کامل از خداون اتاعت نمی کنه. پس هر کس طوبه نکرد و از کلام خداون نیست اتاعت نکرد. اما دوست عزیز اگر شما طوبه کردید و می خواهید از خداون ایسای مسیح اتاعت کنید شما نجات یافته اید و خدای زنده ورقیقی شما رو تا لحظه آخر حفظ خواهد کرد و ملکوت خود وارد خواهد ساخت.
آیا شائول نجات یافته بود یا خیر؟
Series اول سموئیل
Was Saul Saved or Not
Sermon ID | 111247950909 |
Duration | 37:33 |
Date | |
Category | Bible Study |
Bible Text | 1 Samuel 9-10 |
Language | Persian |
Documents
Add a Comment
Comments
No Comments
© Copyright
2025 SermonAudio.